هوالمتین "اینجا دیگر کسی درد نمی‌کشد..." بغض امانم نمی‌دهد، و مطمئنم اگر این کلمات را الان نمی‌نوشتم، حنّاق تا سحر جانم را گرفته بود. مگر یک فلسطینی چه می‌خواهد غیر از آغوش وطن؟ دست‌هایم سرد و پاهایم یخ زده‌اند و حال دلم مثل بُهتِ پسربچه‌ی ۱۲ساله‌ای‌ست که با شنیدن صدای انفجار به سِکسِکه افتاده‌ست. جنایتِ سگیونیست‌ها در غزه حتی روی "ابلیس" را هم سفید کرد و به‌راستی اگر میان ابلیس و این روبه‌صفتان جنگی راه بیفتد، ما طرفدار شیطان خواهیم بود. صدای ضجه‌ها و نوای دعاهایتان را روانه‌ی کرانه‌ی‌باختری و غزه بکنید که آتش نمرود برای عزیزانمان گلستان بشود؛ و آنقدر با نفس‌های حبس‌شده در سینه بر آتش کینه و دشمنی‌تان با این غدّه‌ی سرطانی بدمید که تنها با نابودی‌اش سرد و خاموش بشود. اگر اندیشه دارید قلم بشوید، اگر دست دارید علم بشوید، اگر صدا دارید فریاد بشوید و اگر جگر دارید آوار بشوید بر سر این بی‌شرف‌های پست، و نگذارید این "غم مقدس" به فراموشی سپرده بشود. امشب نباید بغض‌‌مان کمتر از بامداد ۱۳دی باشد. امشب حتی به‌وقت خواب باید با مشت‌های گره‌کرده و با‌ اندیشه‌ی انتقامِ سخت به‌استقبال بیداری برویم که غیر از این دین‌مان به‌ما نیاموخته است. و اما ننگ بر اسلام و عبادت و عمامه‌‌ی انگلیسی که دربرابر این جنایت سکوت کرده، و ننگ بر سیاه‌پوشانی که مشق‌ هرشب‌شان قمه‌ست ولی خنجرشان دربرابر ظالم به‌کندیِ اسباب‌بازی پلاستیکی و به‌نرمی پنبه است. و ننگ بر اقامه‌ی عزایی که مارا برای اقامه‌ی حق تربیت نکرده و از ما بزدلانی ساخته که ساده‌لوحانه بخیل از یک فریاد بر سر دشمن‌یم. مرگ بر جنگ و ننگ بر سکوت. و نفرین بر اندیشه‌ای که فرارِ انفعال را بر قرارِ غیرت ترجیح می‌دهد و مثل سگ دروغ می‌گوید که مسلمان است، و تنها از امام حماسه‌ها به کذب دم می‌زند. مرگ بر جنگ و ننگ بر سکوت. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali