: : ۲. مغرور و شکل گرفته و سرشار: غرور خود را فریفتن است و خشنودی از خویشتن؛ دلخوشی به دارایی هاست و فرار از خواستن ها. و این غرور است که قناعت می‌آورد و قناعت، رکود تحجر و مرگ. و این فاجعه انسان است که شکل بگیرد، اما سنگی بماند و ریشه هایش را قطع بکند و بارور نگردد... انگیزه این از خود راضی بودن و سنگی شدن‌ها، گم کردن معیارها و میزان‌هاست (قناعت به معیارها و ارتباط ها و میزان هایی که در حد و قدر ما نیستند)... اینها میبینند چه بهره ها به دست آورده اند و چه راه هایی طی کرده اند و چه مراحلی را پشت سر گذاشته اند در حالی که داده ها ملاک و معیار نیست، که نتیجه و بازدهی میخواهد. و بازدهی ها خود عنوانی ندارند، که نسبت گیری میخواهند. این حماقت است که سرعت یک ماشین را با الاغ شَل بسنجند. سرعت ماشین را با قدرت موتوری اش می‌توان سنجید... ما در حالی که سرمایه "مالک ها" را داریم، کارمان زارتر از "زبیرها"ست. این درست است که هزارها نفر را تربیت کرده ایم و هزارها برنامه پیاده کرده ایم؛ ولی می‌توانسته ایم بیشتر از آن ها و زیاد تر از این ها را، آن هم همراه روشی بهتر و راهی نزدیک تر تربیت کنیم و به دست آوریم... پ،ن: این ها را مشغول کنید؛ بگذارید گمان کنند استفاده میبرند و بزرگ میشوند! ارتباط دارند و سود میجویند! اما واقعیت این است غرق در روزمرگی ها و پروژه هایی کوتاه قامت در حالی چشم باز خواهند کرد که برای رسیدن به نقطه اول هم دیر شده است! این ها اگر خود را نیابند و با شرایط تطبیق نداده و تسلیم شوند همه دستاوردهایشان را بدون اینکه بفهمند از دست رفته خواهند دید! درد کشیدن ها، استفاده از تجربیات گذشته و حرکت و حرکت و حرکت تنها راه پیش روی اوست!