کمتر از دو سال پیش که پروژه رونمایی از تقریظ آقا بر کتاب شروع شد و آقاهادی امیدی فر عزیز منت گذاشت و لطف کرد تا در کار محتوایی پیش از مراسم درگیر شوم؛ با شهید معماریان عهدی کردم و ایشان را واسطه میان بی بی معصومه قرار دادم تا به حرمت آن تربت شفابخش و پارچه سبز که بعد از شهادت به مادر کرامت کرده، در عوض اندک زمان و توانی که برای انتشار ماجرا و نام شهید گذاشتم رزقی دائمی برای زیارت سیدالشهدا نصیبم کند چند ماه نگذشته بود که به عنوان روحانی کاروان های عتبات از آن روز تا به حال حداقل فصلی یک بار مشرف بوده ام و خادم زوار اباعبدالله علیه السلام تا به حال جز در یک جلسه‌ی متفاوت و برای برخی روحانیون اهل معرفت حج و زیارت که در جلسه حاضر بودند، این قصه را نگفته بودم تا امروز که چند عنایت دیگر شهید به رفقا را شنیدم و یقین کردم این شهید خیلی پیش خدای متعال آبرومند است. نمیدانم چرا ولی قطعا بخشی از قصه، مربوط به منزلت و روحیه جهادی مادر شهید است. مسئله ای که در کتاب هم مشهود است و آدم را تکان میدهد. هنوز که هنوز است این خانه محل خیر و رحمت برای اهالی شهر کریمه اهل بیت است این چند روز اخیر چندبار دعوتم کردند خدمت مادر شهید و حاج اقا نصراصفهانی بزرگوار برسم و از مراسم عزای سیدالشهدا استفاده کنم تا بالاخره امروز رزقم شد. حال و هوای این خانه خودش روضه مصور است