شــور و حــرارت حســین وقتــی داشــت بــه ایــن ســؤال جــواب مــی داد، به طــور قابل ملاحظــه ای کم کــم فروکــش کــرد امــا هرچــه از آن شــور کم می شــد به لحن پدرانه اشا ضافهم ی شد:« ببیند خترم!ا ینت کفیری هار ود شمنایا سلامو ا نقلاب برای این درست کردن تا دوتا کار اساسی رو انجام بدن و به یه هدف خیلی مهم برای خودشون برسن، اولین کار این بود که چهرۀ اسلام رو توی دنیا زشت و خشن نشون بدن و کار بعدیشون هم هدر دادن نیرو و توان جهان اسلام توی یه درگیری داخلی بود تا بتونن امنیت خودشون علی الخصوص صهیونیست ها رو تأمین کنن.» ســه نفرمان مثل شــاگرد، به تحلیل حســین از لایه های پنهان جنگ در ســوریه گوش می دادیم که صدای در زدن آمد. حسین رفت و در را باز کرد، ابوحاتم بود، غذا آورده بود. گفتم: «غذا برای چه بود؟ یک چیزی درست می کردیم، این تنهــا کاریــه کــه الآن از مــا برمیــاد.» جــوان برخلاف دفعات قبل که از حرف زدن فرار می کرد، این بار بااشــتیاق خواســت حرفی بزند، کلمۀ اول را کامل نگفته بود که به نظرم پشیمان شد اما دیگر راهی جز ادامۀ صحبت نداشت: «حاج آقا روزه هستن، تا حالا هم افطار نکردن!» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313