محبتش را به من این طوری نشان می داد
خیلی کم خانه بود. ولی ، همان وقت کمی هم که پیش خانواده می گذرانید ، سرشار از مهربانی و ایمان و محبت و آرامش بود.
روزهایی که خانه بود ، در کار خانه کمک می کرد.
همسر شهید می گوید که یک روز صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده آستین ها را بالا زده و رفته در آشپزخانه.
ازش پرسیدم :حاج آقا ،چرا اینطوری کرده ای؟گفت : به خاطر خدا و برای کمک به شما.
بعد هم وضو گرفت و شروع کرد به جمع و جور کردن وسایل ها.
ناراحت شدم . رفتم که نگذارم کاری کند.
چون می فهمیدم چقدر سخت است تا آمدم وارد آشپزخانه شوم ، در را به رویم بست و گفت : خانم ، بروید بیرون ، مزاحم نشوید.
پشت در التماس می کردم : حاج آقا ، شما را به خدا ، بیایید بیرون. من ناراحت می شوم ، خجالت می کشم.
می گفت : چیزی نیست ، الان تمام می شود.
آشپزخانه را مرتب کرد ، ظرف ها را چیده بود سر جایش ، روی اجاق گاز را تمیز کرده بود ، بعد شلنگ آورد و کف آشپزخانه را شست.
در را که باز کرد ، آشپزخانه شده بود مثل دسته گل.
نمی دانستم چه بگویم . تکیه داده بودم به دیوار گفتم : آخه چرا این کار را می کنی من خجالت می کشم.
گفت : می خواستم من هم کمی کمکتان کنم.
از من ناراحت نباشید
محبتش را به من این طوری نشان می داد.
🌹 شهید علی صیاد شیرازی
📚 کتاب یادگاران
#عاشقانه_شهدا
─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─