من همیشه
همسری از خداوند طلب میکردم که ایمانش آنقدر قوی باشد که ایمان من را هم تقویت کند،بتوانم از ایشان خیلی چیزها یاد بگیرم،همسری میخواستم که فقط خدارا در نظر داشته باشد
دقیقا همین شد،یعنی عشق بسیاار ایشان به سیدالشهدا و اهل بیت ع باعث شده بود که این عشق در من هم داشت تقویت میشد.
من این مدت خیلی چیزها از همسرعزیزم یاد گرفتم،شیوه ی زندگی کردن را با اعمالش به من آموزش داد
ایشان وقتی به خواستگاری من امد مدافع حرم بود
مهم ترین و اصلی ترین شرط هردوی ما برای ازدواج که باعث تعجب بسیاری از اقوام و آشنایان شده بود،اینکه مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها باقی بمانند
ایشون در شب خواستگاری به من گفتند من جهاد را هیچ زمان ترک نمیکنم...
جهاد امروز اسمش سوریه است و ممکن است سالهای بعد،کشورهای دیگر باشد...
همسرم گفت من نمیخواهم ازدواجم مانعی برای رفتن من باشد بلکه میخواهم شما کمک کننده ی من در این راه باشید
ودر یک کلام بگویم که من میخواهم که همسرم،همسنگرم باشد.
در راه اهل بیت ع پا به پای هم قدم بگذاریم و زندگی امان در همین راه ها خرج شود.
من زندگی ساده و طلبه ای را دوست دارم.
از شما میخواهم که با شرایطی که در خانه ی پدری اتان دارید،اما ما زندگی ساده ای را داشته باشیم.
من هم از قبل از آمدن همسرم به خواستگاری،در ذهنم،آرزویم این بود که همسرم در آینده مدافع حرم عمه جانم باشد.
حتی اگر خودشان آن جسارت و تمایل را نداشتند من آن عشق را در ایشان تقویت کنم و برای دفاع از حریم اهل بیت ع همسرم رو به سوریه بفرستم.
ولی مطمئن بودم همسری که خداوند به من عطا میکند و من انتخابش میکنم کسی نیست که من بخواهم به ایشان جسارت بدهم.مطمئن بودم خودش برای دفاع،روزشماری میکند.