🔴🔴 دلها نگرانند عباس ... 🔺اجازه می خواهد برای جنگیدن اما ... عباسم ! تو علمدار لشگر منی . تو اگر نباشی هیچ کس نیست. برو و حجت را هزار باره بر این قوم تمام کن. و عباس می رود به نصیحت سپاه پسر سعد. 🔺ای عمر سعد ! این حسین فرزند رسول خداست. یاران و برادرانش را کشته اید و او را با کودکانش تشنه و تنها گذاشته اید. تشنگی جگرهایشان را به آتش کشیده. جرعه ای آب به آنها برسانید. 🔺شمر و شبث نعره می زنند : ای پسر ابوتراب! به برادرت حسین بگو اگر تمام روی زمین بشود آب گوارا و در اختیار ما، قطره ای به شما نمی دهیم مگر آنکه با یزید بیعت کنید! 🔺شمر به عمر سعد می گوید: من در صفین بودم و دیدم که عباس با سپاه معاویه چه کرد! عباس سیزده ساله آن روز، امروز سی و پنج ساله است. اگر این شیر به گله سپاه ما حمله کند، بیشتر افراد سپاه، جرات فرار هم پیدا نمی کنند ، جنگیدن بماند! 🔺بر می گردد. فریاد العطش بچه ها دلش را آتش می زند. سینه اش سنگین است. باز رخصت جنگ می طلبد اما ... عباس جان اگر می توانی کمی آب بیاور برای بچه ها ... 🔺عباس با مهربانی مشک خالی را از دستان کوچک و پر امید سکینه می گیرد. اکنون و از ساعتی پیش هر کودکی می گوید آب ، سکینه می گوید عمو. 🔺برخلاف انتظار دشمن، عباس راهی شریعه می شود. دشمن می فهمد او قصد و امکان جنگ ندارد پس همه قوایش را به کمین می فرستد تا مگر پشت حسین را از عباس خالی کند. 🔺به آب می رسد. با طعنه نگاهش می کند. مشک سیراب شده را به دست چپ می سپارد. اکنون باید هم از مشک محافظت کند هم از جان خودش. عباس اگر نماند چه کسی آب را به خیمه ها برساند؟ آب اگر نماند عباس با چه رویی به خیمه ها برگردد؟ به سکینه و بچه ها، به رباب چه بگوید؟ دست ها را سپر مشک می کند. جنگیدن دشوار می شود. 🔺شمر و شبث و حرمله و سپاه سعد همصدا می شوند : این مشک آبروی عباس است نباید به خیمه ها برسد ! 🔺گویا حسین در انتظار زمزمه می کند: عباس جان. برادرم. آب مهم نیست. سقایی فرصتی بود برای بیشتر دیدنت. بنفسی انت. جانم فدایت. برای بچه ها تو دوست داشتنی تری تا آب. خودت را دریاب. برگرد ... 🔺چشم خیمه ها به انتهای نخلستان خیره مانده. دلها پرآشوب. نگران. نگران جان عباس. نگران آمدن عمو. دیشب همه با اطمینان خوابیدند چون می دانستند نگاهبان خیمه ها عباس است. امروز؟ امشب؟ چه می شود؟ 🔺 سکینه التماس می کند که بابا : گر نشد آب میسر گردد / به عمو گو به حرم برگردد ... 🔹با الهام از کتاب سقای آب و ادب. استاد سید مهدی شجاعی. صص ۱۰۰- ۷۵. 🔹🔹@pargar_mz