🔴 افول علوم سیاسی 🔸رویکرد پوزیتیویستی در علم، موجب افول آن است و افول در علوم سیاسی ریشه اش به تحولات مبنای عقل برمی‌گردد، حکمت سیاسی از یونان آغاز می‎شود و وقتی به جهان اسلام ورود پیدا می‌کند به صورت حکمت مدنی یا فلسفه سیاسی در آثار ابن سینا و فارابی رخ نشان می‎دهد، این حکمت‎ها غایت گرا بوده و دانش آن وظیفه تدبیر دارد؛ در واقع جنبه‎های تجویزی و انتقادی در آن روشن است. 🔸سیاستی که به معنای تدبیر و حکمت است وقتی به معنای قدرت تقلیل می یابد طبیعتا با افول مواجه خواهد شد؛ در واقع عقلی که در فلسفه یونان و اسلام منبع معرفتی بوده به عقل تجربی در علوم سیاسی غربی محدود شده است؛ آنگاه تقابل فیلاسوفی و ساینس در قرن ۱۹ پدید می‌آید و این تقابل دقیقا علم سیاست است. البته به این معنی هم نیست که علم تجربی است و فلسفه غیر تجربی و عقلی است، این دوگانه را کُنت، پیش روی ما می‌گذارد. 🔸اما آن چه که در جهان مدرن در علم سیاست رخ می‌دهد، دوتا حادثه واقع می‌شود، یک حادثه کانت است که عقل را سوبژکتیو می‌کند؛ یعنی عقل دیگر نوری نیست که حقیقت را نشان بدهد، این یک استقلالی است که دیری نخواهد پایید و دیر نپایید، یک صد سالی دوام آورد؛ نوعی رئالیزم و شناخت حقیقتی که وجود دارد مستقل از این عقل سوژه‌محور است و واقع را نشان می‌دهد. 🔸حادثه‌ای که در دکارت رخ می‌دهد، یک نوع بازگشت به یونان است؛ یعنی وحی و شهود بی‌ارزش می‌شود، اما عقل مفهومی همچنان حضور دارد، حتی شما در لاک و در لیبرال‌های متقدم استدلال‌های عقلی می‌بینید، با وجود این که حس‌گرا است، برای دفاع از لیبرالیسم به عنوان یک حقیقت از این دفاع می‌کند؛ اما در غلبه نگاه پوزیتیویستی به علم، علم دیگر نباید راجع به مسائل ارزشی صحبت بکند و بخش سیاست و تدبیر از دانش سیاسی جدا می‌شود، یک نقش ابزاری پیدا می‌کند، این مسأله در دانشمند و سیاستمدار وبر خودش را خیلی خوب نشان می‌دهد. 🔸کتاب دیوید ریچی اعتراف به افول عقل حسی در علوم سیاسی است؛ تراژدی ای که ریچی به آن اعتراف می‎کند در واقع پیش از آن در حوزه های دیگری از علوم سیاسی رخ داده است، اینکه این نویسنده معتقد به تراژدی است به این علت است که ضعف دانش سیاسی مورد انتظار او، نتوانسته است مراد سیاستمدارانی که آرمانهایی نظیر دموکراسی داشتند را برآورده کند. 💠eitaa.com/parsania_net