🐶 یک روز سگِ دانایی از کنارِ یک دسته گربه می‌گذشت. 🐱🐱🐱 وقتی نزدیک شد و دید که گربه‌ها سخت با خود سرگرم‌اند و اعتنایی به او ندارند، واایستاد. 🐈 آنگاه از میانِ آن دسته یک گربه درشت و عبوس پیش آمد و گفت: 🐾 «ای برادران دعا کنید؛ هرگاه دعا کردید و باز هم دعا کردید و باز هم دعا کردید و کردید، آنگاه یقین بدانید که بارانِ موش خواهد آمد!!» 🐕 سگ چون این را شنید در دلِ خود خندید و از آن‌ها روبرگرداند و گفت: 🐾 «ای گربه‌های کورِ ابله، مگر ننوشته‌اند و مگر من و پدرانم ندانسته‌ایم که آنچه به ازای دعا و ایمان و عبادت می‌بارد موش نیست بلکه استخوان است!!!» 📗 پیامبر و دیوانه، 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7