9⃣ داستان
#ضرب_المثل شده «ملانصرالدین الاغی را كه سوار شده حساب نمیكند!!»
🔰 مورد استفاده:
📚 در مورد افراد بیسواد و نادان بكار میرود.
👳♂ روزی روزگاری، ملانصرالدین معروف كه همه با شخصیت خاصش آشنا هستند مدتی در یك روستا ساكن بود، ملا با زحمت و تلاش صاحب خانه و زندگی، زمین كشاورزی و دامپروری مختصری شده بود.
🌾 ملانصرالدین یك سال بعد از اینكه گندمهایش را درو كرد، شروع به جمع آوری و علوفهای برای حیوانات خودش كاشته بود كرد و یك هفتهای هم مشغول جمع آوری و بسته بندی علوفهها بود.
🏞 وقتی كارش تمام شد با كوهی علوفه مواجه شد كه باید به طویلهی خود میبرد و برای زمستان در آنجا انبار میكرد.
👳♂ ملا نگاهی به الاغ پیر و لاغر خود انداخت، با خود گفت:
👌این حیوان باید با چند روز رفت و آمد دائم این همه علوفه را به طویله برساند و ممكن است در اثر این كار از بین برود، باید به فكر راه چارهای باشم.
🌄 فردای آن روز ملا به سراغ چند نفر از همسایههای خود رفت و از آنها خواست یك روز الاغ خود را به قرض بدهند.
🐴 بعد از آن ملانصرالدین با پنج الاغ همسایههایش و یك الاغ خودش كه بر آن سوار شده بود به راه افتاد.
🌳 وقتی از روستا خارج شد یكبار دیگر الاغها را شمرد تا مطمئن شود حیوانات به بیراه نرفتهاند.
🔢 شمرد، یك، دو، سه، چهار، پنج و... تمام شد، الاغی برای شمردن نبود و ملا بسیار ترسید.
⛰ حالا وسط كوهستان الاغ را از كجا پیدا كنم؟ اگر پیدا نشد، جواب صاحبش را چه بدهم؟
👳♂ ملانصرالدین دیگر توان حركت نداشت، قدم از قدم برنداشت. همانجا ایستاد تا فكر كند. هرچه فكر كرد چیزی به ذهن خاصش نرسید.
👨 عاقبت یكی از اهالی روستا كه از سرزمیناش به روستا برمیگشت، ملانصرالدین را دید كه رنگ پریده و مستأصل با چند الاغ در راه ایستاده گفت:
✋سلام!
👳♂ ملا كه تازه متوجه حضور مرد كشاورز شد جواب سلامش را داد!
👨 مرد كه حال ملا را دید، گفت: ملا اتفاقی افتاده میخواهی كمكت كنم؟
👳♂ ملانصرالدین با بیحوصلگی گفت: یكی از الاغها گم شده؟
👨 مرد كشاورز خندید و گفت: خوب! من فكر كردم كه چه شده؟ مگر كجا میتواند برود، بگو چند تا الاغ بوده؟
👳♂ ملانصرالدین كه امید تازهای گرفته بود كه یك نفر به او كمك خواهد كرد.
👳♂گفت: شش تا و كشاورز شمرد:
👨 یك، دو، سه، چهار، پنج و...
👳♂ دیدی راست میگویم یكی نیست. ملا دو بار دیگر حیوانها را شمرد و گفت: دیدی پنج الاغ هست؟
👨 مرد كشاورز نگاهی تمسخرآمیز به ملا كرد و گفت:
☝ملا از الاغ بیا پایین، و بعد الاغها را بشمار!
🔢 ملا باز شمرد. یك، دو، سه، چهار، پنج، شش چی شد؟
👳♂ دوباره شمرد بله شش تا بود. و با تعجب مرد كشاورز را نگاه كرد!
👨 مرد گفت: ملا شما الاغی را كه بر رویش سوار بودی را به حساب نیاوردی؟ بیا با هم برویم الاغها را بار بزنیم و تا شب نشده به روستا بازگردیم.
goo.gl/TEHxFS
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔
eitaa.com/partoweshraq
▶🆔
sapp.ir/partoweshraq