5️⃣ مشایی در اظهاراتی در مورد برداشت ها و قرائت خود از مفاهیم و مبانی دینی چنین می گوید:«احساسی بر آمده از یک معرفتی، در من موج می زند... 15-14 سالم بود که امداد و عنایت الهی مرا وارد حوزه فکری و حسی کرد.» وی تکامل معرفت دینی خود را نه از متد و قواعد فهم صحیح دین می داند،بلکه آن را ناشی از «تجربه های شخصی» می داند: «همیشه کارها،اشتغالات طوری بوده که مقیاس های جعرافیایی اش تغییر کرد،ابعاد بین المللی پیدا کرد،سفرها انجام دادیم،با آدم ها مواجه شدیم،این نگاه و دغدغه ها نیز بیشتر مفهوم پیدا کرد و مواجه شد با سوالات مختلف؛چکش خورد،شک آمد،شبهه آمد،تردید آمد،خیلی جدی تر شد.» در اظهاراتی متناقض از جمله قبلی خود،میگوید دچار شک و شبهه نشدم و این را نتیجه امداد غیبی می داند:«تذکره الهی به کمکم آمد.در این چهل و چند سال دچار شبهه،تردید،تزلزل،شک و ضعف نشدم اما سوال زیاد داشتم! بعضی چیزها را نمیتوانستم تحلیل کنم و خوب بفهمم و برخی چیزها را نمی توانستم باهم جور در بیاورم.» در حالی که بزرگان معرفت و عرفان و فقاهت به داشتن استاد و راهنمای الهی که عالمان دین هستند،بسیار تاکید نموده اند:« استاد اخلاق برای خود معین نمایید. جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشکیل دهید. خودرُو نمی توان مهذب شد... چطور شد علم فقه و اصول به مدرس نیاز دارد، درس و بحث می‌خواهد، برای هر علم و صنعتی در دنیا استاد لازم است، لکن علوم معنوی و اخلاقی به تعلیم و تعلم نیازی ندارد و خودرُو و بدون معلم حاصل می گردد؟» هنگامی که در تاریخ حوزه های علمیه و سرگذشت مسلمانان می نگریم هر جا که خودسازی و تربیت نفس تحت کنترل و راهنمایی انسانی کامل و توانا انجام گرفته است سلسله نورانی و فروزانی را در آسمان دانش و آدمیت بجای گذاشته است چنانکه در یکی دو قرن اخیر راهنمایان و رشد یافتگانی را می یابیم که با مراقبت و تدبیر فرزانگان زمان را با معیار صد در صد شرعی پدید آوردند. همانگونه که مرحوم حاج ملا هادی سبزواری و سید صدرالدین کاشف به تربیت سید علی شوشتری می پردازند و ایشان به تربیت آخوند ملا حسینعلی همدانی و شیخ انصاری می پردازد و آخوند بزرگانی مانند میرزا جواد آقای تبریزی، ملکی تبریزی، شیخ محمد بهاری، سید احمد کربلایی، شیخ علی قمی، سید محمد سعید حبوبی، سید عبدالحسین موسوی لاری، میرزا علی آقای قاضی و .... را شکوفا می سازد مرحوم میرزا جواد ملکی و شاه آبادی لقمان حکیم زمان، «امام خمینی » را راهنما می شوند؛ مرحوم قاضی علامه طباطبائی و آیت الله بهجت و... را هدایت می کند و صد نمونه دیگر؛ اما آنجا که افرادی خود سرانه و با طبل استقلال به تربیت نفس و پرواز ملکوتی پرداخته اند دچار انحراف شده اند. امام سجاد(ع) می فرماید: «هلک من لیس له حکیم یرشده؛آن را که فرزانه ای راهنما نباشد تباه می گردد.» مشایی معتقد است که قرائت و اندیشه وی،قرائت رسمی،خالص و ناب از اسلام است: «نظریاتی که من دارم،در واقع اندیشه من نیست؛بلکه این اندیشه ها،اندیشه های ناب اسلام است.» مشایی معتقد است ما حق نداریم به کسی که سواد تخصصی در حوزه دین ندارد،بگوییم سواد نداشته و به موضوعات تخصصی ورود نکنید؛ وی می گوید به سواد و فهم من نسبت به دین شناختی نیز کاری نداشته باشید:« چه کار داری که من سواد دارم و این حرفها (نظریات در حوزه دینی) را می زنم یا نه؟ حرف ها را بیان می کنم؛حال غلط است یا نیست،درست است یا نیست.» وی برای توجیه نظریه پردازی در حوزه تخصصی دین شناختی به انحراف نظری برخی از اهل علم می پردازد؛ در حالی که اشکال همان اهل علم نیز ناشی از اتخاذ متد و قواعد صحیح فهم دین و یا مسائل عملی بوده است. مشایی چنین می گوید: «مگر همه باسوادان حرف هایی که می زنند درست است؟ اگر کسی 10 کتاب نوشت،سند است؟ اگر کسی سی سال طلبگی خواند،حرف هایش درست است؟ تعداد زیادی تحصیلکرده حوزوی داریم که جزو اولین مخالفان امام بوده اند.الان هم هستند.این ملاک نیست.»