3⃣ وقتی خبر شهادت جناده را آوردند، به سمت خیمه ی همسر و فرزند جوانش رفتم. جناده از اصحاب رسول خدا بود ، از شیعیان و عاشقان امام علی . گفتم حتما حال همسرش بحریه مناسب نیست ، بروم و دلداریش بدهم . تا ظهر عاشورا چیزی نمانده بود . وقتی وارد خیمه شدم ، بحریه را دیدم که مشغول پوشاندن لباس رزم بر تن تنها پسرش است. به عمرو می گفت : " پسرم باید مانند پدرت از خاندان پیامبر دفاع کنی .حال نوبت توست . بروو حسین را یاری کن . " بحریه از زنان شجاع و فداکاری بود که می شناختم ، می دانستم که امام اجازه ی میدان رفتن به عمرو را نمی دهد . حدسم درست بود .امام حسین به عمرو فرمودند: " شهادت پدرت برای مادرت سخت است ، برگرد " اما عمرو گفت : " یا ابا اباعبدالله ! مادرم مرا به حضورتان فرستادند تا اجازه جنگ از شما بگیرم " امام در مقابل اصرار های عمرو اجازه فرمودند . عمرو به میدان رفت و شجاعانه جنگید تا به شهادت رسید . آنجا بود که بحریه را دیدم که روبه سوی میدان جنگ با پسرش سخن می گفت : " ای نور دیده ام ، ای آرامش دلم ، ای شادی زندگیم ...آفرین برتو ...آفرین که به وظیفه ات خوب عمل کردی ..." •┈┈••✾❀✾••┈┈• @bazgoft_media