توی هیئت پرچم دار بود. هر سال، خودش تو مراسم ها ، اون پرچم سبز بزرگ‌‌ رو میگردوند. اما امسال دستش شکسته. یک دستی نمیتونه پرچم رو بگردونه. بغض داشت. حاج حبیب هم گفته : " تا شب یکی رو به جای خودت برای پرچم بیار" با علی دوستش هم سر شکستن دستش ، سرسنگین بود . تو همین فکرا بود که صدای آشنایی گفت: " امسال پرچم آقارو میدی من بگردونم؟ " برگشت .لبخندی زد . علی بود... شب تو هیئت، پرچم سبز بزرگ؛ وسط سینه زنها ، عجیب خودنمایی می کرد ، بخصوص نوشته ی روش : " یااباصالح المهدی، ادرکنی " •┈┈••✾❀✾••┈┈• @bazgoft_media