🌟تجربه ی یک سفر اربعین با چند فرزند کوچک...
ارسال شده توسط مخاطبین کانال «دوتا کافی نیست» 👌
من و همسرم وقتی فرزند نداشتیم، خیلی کربلا میرفتیم البته کربلایی شدن مهمه وگرنه کربلا رفتن ممکنه باعث رسیدن به امام نباشه...
وقتی پسر اولم و ۴ماهه باردار بودم رفتیم و کل مسیر رو هم پیاده رفتم البته اگر دکترم میفهمید پوست از سرم میکند ولی خوب عشششق بود و والسلام...
اون موقع هوا خنک بود و فقط بعد برگشت سرما خوردم. سال بعد پسرم شیرخواره بود ۷ ماهه تازه غذا کمکی رو شروع کرده بودم با خودم پودر بادام و آرد برنج و نبات برده بودم، تو موکب های کوچیک که گاز داشتن حریره بادوم درست میکردم اون موقع هوا خنک بود و تا غروب ما پیاده روی میکردیم سختیش این بود بعد یه تایمی بچه خسته میشد از کالسکه و باید یه مسیری رو بغل میکردی. سال بعدش پسرم راه میرفت و شیطون بود حساااابی تا غافل میشدیم گم میشد. بخاطر همین بچه ای که تازه راه افتاده رو خیلی باید دقت کنید چون درک خاصی هم از غربت و... نداره.
سال بعدش من ۷ و نیم ماهه باردار بودم اون سال نتونستم پیاده روی کنم کل مسیر رو چون یه بچه دو سال و نیم داشتم خودمم سنگین بودم، اون سال آمادگیش و داشتم که تو عراق زایمان کنم بلاخره ممکن بود...😂 روزی ۳ ساعت بیشتر پیاده روی نمیکردم بقیه مسیر رو با ماشین یا گاری موتوری میرفتم ۳ یا ۴ روزه.
سال بعدش هم دخترم بزرگتر بود به نسبت راحت بود، غذا کمکی هم براش از این آماده ها آورده بودم و تقریبا میشد یه سری از غذا های مسیر رو هم بدم. سال بعدش کرونا بود و گریه و دوری...
سال بعدش رفت و آمد محدود بود و ما یه بچه ۳ ماهه داشتیم با گریه رفتیم لب مرز و با کرم امام حسین بدون پاسپورت بچه سوم، روزیمون شد تا بریم کربلا😭😭
به طور اتفاقی با کاروان خانواده شهدا برخورد کردیم و به لطف شهدای اون کاروان سفر خیلی عالی و معنوی داشتیم البته پیاده روی کم بود چون دیر از مرز رد شدیم😭
تو اون سفر که دخترک کوچولوی ما کولیک داشت، یه شب تو مسیر که گریه میکرد از لای پتو پرت شد زمین و پیشونیش زخم شد و من شاید یه لحظه اضطراب خانم های کاروان امام حسین رو چشیدم😭
خانم های عراقی دوره ام کردن و پارچه متبرک به سر بچه بستن و الحمدالله بخیر گذشت...
سال بعد هم بچه سوممون راه میرفت 😂 و یه پا مهد کودک بودیم برا خودمون...
امسال هم انشالله اگه آقا لیاقت بدن با یه تو راهی و ۳ تا دیگه قراره راهی بشیم...
چندتا نکته:
اول اینکه من اگه با این شرایط بچه هام رو بردم از اول با همسرم عهد بستیم هر اتفاقی افتاد بچه هامون فدای بچه های امام حسین شدن این دیگه نهایت اتفاقیه که میتونه بیوفته...
مثلا یه سال وقتی برگشتیم همه با هم مریض بودیم و تو درمانگاه ۴تایی سرم زده بودیم، بچهها هم خیلی کوچیک بودن...
یه سال فقط یکی از بچه ها مریض شد...
من خودم معده حساسی دارم سریع مسموم میشم اون سال که دخترم ۳ ماهش بود وحشتناک مسموم شدم و...
یه سال غیر اربعین ما رفتیم که تو مرز من و دخترم با ون تصادف کردیم و رو ویلچر با دوتا بچه تو بغلم و پسرم که کنار باباش بود راهی کربلا شدیم...
سفر کربلا از قدیم علما هم گفتن سفر سختیه ولو اینکه تو با هواپیما بری با بهترین هتل و ....
ما هیچ کدوم از سفر ها رو هوایی نرفتیم تا مرز با ماشین خودمون که البته مدلش خیلی خیلی پایینه ولی به لطف امام حسین برکت داره رفتیم بعدشم توکلت و علی الله
من کلا آدم سخت گیری نیستم بخاطر همین استرس بی خود به همسرم وارد نمیکنم هر اتفاقی هم میوفته با سعه صدر و آرامش مدیریت میکنم ... البته غر غرو هستم ولی از ترس اینکه امام حسین راه مون ندن تا جایی که بشه اصلا غر نمیزنم...😅
بچه ها آینه پدر مادرشون هستن ما با اخلاق خوش تو سخت ترین شرایط و گرمترین هوای ممکن با شوخی و خنده و آب بازی لحظات سخت رو میگذرونیم بخاطر همین هر سال قبل رفتن نظرسنجی میکنیم بچه ها با التماس از ما میخوان که همراهمون بیان کربلا...🥺
🌺🌺🌺🌺🌺
#اربعین
#فرزندآوری
#بازگفت
@bazgoft_media