حاج یونس به ما گفت اسلحه تان را مسلح کنید اما تا آنها تیراندازی نکردند شما هم شلیک نکنید! من اسلحه علی تابنده را که صندلی عقب و پیش اسلحه خودم بود، به شمس‌الدین دادم و هر دو مسلح کردیم. وقتی سرعت ماشین را کم و آنها به نزدیک ماشین رسیدند آقای شمس‌الدین یهویی با خوشحالی و فریاد چفیه اش را از دور سر و صورتش باز کرد و گفت حاجی اینها بسیجیان خودمان هستند! آن دو موتورسواری که سمت آقای مطوری جزیره بودند او را شناختند. آن چهار نفر از بسیجیان عشایر آن روستاها بودند و به ماشین و دمبوکه کردن ما و روستا به روستا رفتن و اشتباها به جاده‌ی در دست احداث و نیمه‌کاره و بن‌بست رفتن ما شک کرده و تعقب مان کرده بودند. با اینکه آن چهار نفر لباس شخصی پوشیده بودند و سر و صورت خود را با چفیه پوشانده و دمبوکه کرده بودند اما مرحوم شمس‌الدین آنها را در آن تاریکی شب از لباس و موتورسکلت و هیکل‌شان شناخته بود!. آن شب حاج یونس و مرحوم شمس‌الدین، کلی با هم شوخی و خنده می‌کردند و حاج یونس گفت اگر آقای مطوری جزیره همراه ما نبود امشب بسیجیان خودمان به رگبار بسته بودن مان!. خداوند، سردار جانباز حاج *یونس شریفی* را برای انقلاب و نظام حفظ کند، و شهید *علی حاوی* و رزمنده جانباز مرحوم *علی تابنده* و بسیجی سرافراز مرحوم *شمس‌الدین مطوری جزیره* را رحمت نماید. *شادی روح بلند امام و شهدا و همه‌ی بسیجیان مخلص، صلوات.* 📤پاسخگویان: عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇  http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/3027 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/13361 در وبلاگ: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2385 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan