💠خاطره نادرزمانی از نوجوانان و جوانان هیپی، بیتلی، پانکی و رپی، که مدل موی سر و لباس و ظاهر شان با بچه های مذهبی و جبهه و جنگ متفاوت بود اما دلیرانه به جنگ و دفاع از میهن و انقلاب اسلامی آمدند! http://pasokhgooyan.blogfa.com/category/6 🔹خاطره زیر، در پاسخ و واکنش به کلیپی که توسط برادر بسیجی و مدافع حرم جناب آقای رضا خاکباز در گروه مجازی "یاد یاران/ گروه بسیجیان دهه ٧٠ مسجد امام علی خرمشهر" ارسال شد، می‌باشد، و به هیچ وجه به مفهوم تعریف و تایید مدلهای غربی و غربگرا نیست و جوانانی که به دام مدلهای غربی افتاده بودند نیز پس از اینکه توفیق حضور در جبهه و جنگ، و عضویت در پایگاه های مقاومت بسیج را یافتند، ظاهر خود را اصلاح نمودند. این فیلم با عنوان "لاتی که از همه مدعیان شهادت جلو زد!!"، مربوط به خاطره‌ای از یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس است که در مورد شهید سید مسعود رشیدی بیان شده است. 🔹بنده هم در روزهای اول جنگ، هم در طول هشت سال دفاع مقدس، و هم در روزهای آخر جنگ، حضور بچه‌های با مدل موهای سر و لباس و تیپ هیپی و بیتل و رپی و پانکی را دیدم و از غیرت و شجاعتی که از خود نشان می‌دادند حظ ‌می‌کردم. واقعا جانانه برای دفاع آمده بودند و می‌جنگیدند. روز ٣١ شهریور ١٣۵٩ جنگ و حمله وحشیانه حزب بعث عراق با دستور صدام‌حسین به ایران اسلامی بصورت علنی و رسمی آغاز شد. چند ماه قبل از این تاریخ، در پاسگاه مرزی شلمچه و پاسگاه های دیگری در مرز کشور درگیری های متفرقه‌ای بین نیروهای عراقی و ایرانی پیش آمده بود و دو طرف کشته و شهید هم داده بودیم، اما جنگ بصورت رسمی شروع نشده بود. 🔸روزهای اول جنگ تعدادی از جوانان مدل هیپی و بیتلی آبادانی و خرمشهری را دیدم که به کمک مردم و رزمندگان برای سنگربندی و دفاع از شهر به جنگ آمده و اسلحه به دست گرفته بودند!. (هیپی و بیتلی‌ها موهای بسیار بلند، شلوارهای زانو به پایین خیلی گشاد، ریش تراشیده، پازلفی بلند و چکمه‌ای، کفشهای پاشنه بلند، و بعضا سبیل بلندی داشتند. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ١٣۵٧، مدل "هیپ هوپ" و "بیتل" بین بعضی از جوانان مد شده بود. گروه رقص و آوازخوانی "راک بیتلز" انگلیسی بودند و چونکه قبل از انقلاب اسلامی ایران، انگلیسی ها بر صنعت نفت ایران تسلط داشتند، حضور آنها در خوزستان و آبادان باعث نشر فرهنگ غربی و انگلیسی و گروه خوانندگی و نوازندگی "راک بیتلز" شده بود.) 🔸در روزهای آخر هشت سال دفاع مقدس، در سال ١٣۶٧ چند روز پس از اینکه حضرت امام خمینی(ره) قطعنامه ۵٩٨ و آتش‌بس را پذیرفته بودند، صدام‌حسین مجددا دستور حمله سراسری به ایران را صادر کرد و ارتش آن با تانکها دیوانه‌وار تا نزدیکی خرمشهر و دروازه شهر اهواز پیش آمدند و قصد تصرف مجدد خرمشهر، و در صورت امکان اشغال شهر اهواز را داشتند! اما رزمندگان اسلام و مردم اهواز به دفاع از شهر پرداخته و مانع از سقوط شهرها شده و دشمن را به عقب راندند!. بنده در آن روزها جوانان پانکی و رپی اهواز و چهارراه نادری را دیدم که برای دفاع از شهر و جنگیدن با ارتش حزب بعث عراق به سپاه و همین خیابان سه‌راهی خرمشهر اهواز برای گرفتن اسلحه آمده بودند و اصرار و التماس می‌کردند که آنها را مسلح کنند تا برای دفاع از شهر شان بجنگند!. (جوانان پانک و رپ، شلوارهای جین کشی بسیار تنگ و چسبان و لول‌تفنگی می‌پوشیدند و دمپای آنها بسیار تنگ و کوتاه و حدودا چهار انگشت بالای قوزک پایشان بود و کفش اسپرت ورزشی سفید یا مشکی و معمولا ساقدار و جوراب سفید یا قرمز یا سبز به پا می‌کردند، موهای آنها از جلو سر بسیار بلند و طاق‌دار، و از پشت سر نیز بسیار بلند و یال اسبی بود و در مراسمات جشن و شادی به تقلید از خواننده و رقاص معروف آمریکایی "مایکل جکسون" رقص "مون‌واک" و "بِرِک‌ دنس" "رقص ظاهرا راه رفتن به عقب، شکسته، حرکت سریع و ناگهان خشک‌زده، و خواندن سکسکه‌ای" می‌کردند.) 🔸اما خاطره اصلی نادرزمانی: در زمان هشت سال دفاع مقدس، یک شب فرمانده مان یک پسر بچه ریزه میزه‌ای را به سنگرمان آورد و من را کنار کشید و گفت خیلی مراقب این بچه باش که کاری دست مان ندهد!. گفتم چرا؟! مگر چیه و این کی هست؟! گفت این بچه فکر می‌کند لات روستا شان هست و با فرمانده سپاه شان دعوا و کتک کاری کرده که چرا من را به جبهه نمیبرید و مگر چه اشکالی دارد که هیکل من کوچک است؟؟!!😅 حالا که به اهواز آوردنش دعوا راه انداخته که من اهواز و پادگان نمی‌مانم و می‌خواهم به جبهه بروم!!😅 به جبهه آوردیمش، باز دعوا و سر و صدا راه انداخته که من میخواهم به خط مقدم و خط اول بروم!! با قرابه (بطری بزرگ شیشه ای جای آبلیمو و مایعات) به سر یکی از فرماندهان کوبیده و گفته همین امشب بایستی من را به خط اول بفرستید وگرنه خودم راه می‌افتم و به سمت خط عراقی‌ها می‌روم!!!😅😂