🏴  🏴   🥀 ای که با نامت جهان آغاز شد دفتر ما هم، به نامت باز شد عنوان: نسیم معرفت ما ایرانی ها سال هاست با یلان و پهلوانان زندگی میکنیم. پهلوانانی افسانه ای... رستم، افراسیاب، سهراب، آرش، سیاوش و.... ما اسطوره های زیادی داریم که هر کدام به نوبه خود عالی هستند، اما همه شان در کتاب ها و نوشته ها جلوه گری میکنند. تا به امروز و تا این نسل، ما با قهرمانانی سر و کله میزدیم که چیزی جز یک ذهن مخیل که آنها را بافته است، نبوده اند. تا اینکه خورشید چهره ی یک دلاور مرد ایرانی، نمایان شد. او در کتاب ها و نوشته ها نبود، بلکه در جبهه و جنگ تجلی میکرد... او زاده ی تخیل نبود، یک فرشته آسمانی روی زمین بود... او دیو دو سر را نکشته بود، اما دیو ده سر استکبار را از تکاپو انداخته بود... او با اسب و گرز به جنگ اشکبوس نرفته بود، اما از مرز و بوم یک کشور در برابر هزاران ضحاک حفاظت کرده بود... او افسانه ای حقیقی بود نه اسطوره ای خیالی... او مرد غیرت و دلاوری بود نه مرد هوی و هوس... او مرد عمل بود نه مرد حرف و سخن... نامش تن دشمن را میلرزاند اما لبخندش تسکین دهنده ی فرزندان ایران زمین بود... آری چنین قهرمانی حقیقی داریم ما...! شاید نسل ما با شاهنامه خود را سرگرم میکردند، اما نسل بعد یلانی دارند واقعی، پهلوانانی اهل عمل. که با الگو گرفتن از آنان انسانیت و مروت را می آموزند. او در نوشته ها دیو نمی کشت، در عالم راستینگی با یاران شیطان ستیز میکرد... اسطوره ای که عشق نوشیدن شربت شهادت برایش از هر شیرینی ای گوارا تر بود. قهرمانی که سالیان سال بود منتظر لباس سرخ شهادت، در صحنه ها و میدان های جنگ جولان میداد... کسی که در آخر، دفتر روزگار، در روز جمعه دی ماه، به سمت آسمان رهسپارش کرد. نمیدانم حکمت این دفتر چیست! که بزرگ مردان نبرد را در ماه دی از ما میگیرد. دی ماه، ماه غربت و تنهایی! ماه پر کشیدن دلیرمردان ایران زمین! ماه کربلای پنج، ماه کربلای چهار و ماه شهادت صد ها سلحشور بی پروا...! هجران تو در کلام من نمیگنجد انقدر بزرگ بودی و هستی که فقط میتوانم به خود جرئت دهم تو را الگوی خویش قرار دهم... حزن و اندوه و بی کسی ام را قلم میفهمد. دواتم از بس غم نوشت توان نوشتن این یکی را ندارد. میدانی آخر تا وقتی بودی مشکلات کم و بیش، چاره داشت ولی از وقت رفتنت آن پشتیبانی گرم دیگر نیست مگر کسی میتواند جای تو را بگیرد!؟ آنقدر جوانمرد بودی که فکر نکنم کسی همچون تو زاییده شود. تو حامی فرزندان یتیم این مرز و بوم بودی... تو تنها بزرگ مرد ساده زیست در این دهر ستم بودی... تو تنها یار و یاور یکرنگ و بی ریای رهبر عزیزمان بودی.... از وقتی نیستی رهبرم تنها شده و حزن و دلتنگی بر گلبرگ چهره اش نمایان شده است. آخر میدانی؛ سخت است از دست دادن مالک اشتر زمانه... سخت است از دست دادن یار پاک نهاد و بی آلایش... از وقتی رفتی جهان یک روز رنگ آرامش به خود ندیده است... از وقتی نیستی یتیمان ایران زمین بی بابا شده اند، دیگر چه کسی حمایتشان کند!؟ دیگر چه کسی با مهر روز افزون خود، دست نوازش بر سرشان بکشد!؟ از وقتی رفتی چشمان خلیج فارس بارانی شده... حال دریای خزر از نبودت دگرگون شده... شهر بی تو رنگ شادی به خود ندیده... دیگر زندگی زیبا نیست انگار جای کسی این پایین خالیست...! شاید این دنیا لیاقت تو را نداشت و متعلق به جهان بالا بودی... شاید فقط آمده بودی انسانیت را به جهان نشان بدهی و بروی... شاید یک مامور بودی برای نابودی دشمنان که یک وقت پایشان به حرم مطهر صدیقه صغری، حضرت زینب کبری نرسد... نمیدانم فکر میکنم شهادت برازنده ات بود.... تو از افلاک بودی نه در قید و بند املاک.... اما هنوز هم آوازه عروج سرخت قلبمان را به درد می آورد و این سوز سینه هایمان هرگز بدون انتقام از آن گرگ صفتان سرد نمیشود. ما اکنون تندبادی هستیم از جنس خشم و در انتظار اذن آسمان تا انتقام سختی از همنشینان ابلیس بگیریم. سرخی جامه ی شهادت مبارک بادت ای سردار دل ها 📮 ارسال توسط اعضای محترم کانال 💠خانم اعظم علی محمدی 💎 :-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-: 👣توق نوجوانی •✾•🌿🌺🌿•✾• http://eitaa.com/patogh_nojavani