🏴🏴🏴🏴 🌹رضایت مادر🌹 ❌اصرار فایده ای نداشت.❌ هرکاری کرد، مادرش اجازه نداد بره آبادان. 😔 می‌گفت: «نمی‌خواد راه دور بری؛ برو همین دانشکده‌ی مهندسی تهران». 🍃🍃🍃 جواد هم وقتی دید مادرش راضی نیست، قید دانشگاه نفت رو زد و گفت: «من عاشق رشته‌ی مهندسی نفتم و دوست دارم برم آبادان. مطمئنم اگه نرم، آینده‌ام خراب می‌شه. ولی چون مادر راضی نیستن نمی‌رم؛ هر چی ایشون بگن همون کار رو می‌کنم». 🍃🍃🍃 اینو که گفت، دل مادرش نرم شد و دیگه مخالفت نکرد.🌺🌺 📚حکایت آن مرد غریب، ص18و19 ✍ سجاد دهرویه @sajad_dehrooye 👣توق نوجوانی •┈┈•••✾•🌷🌿🌺🌿🌷•✾•••┈┈• http://eitaa.com/patogh_nojavani