اردیبهشت سال ۵۷ بود؛ پدر ما توسط ساواک سال ۵۶ دستگیر شده بود، پاسبانی (آجانی) سر کوچه ما داشت نگهبانی می‌داد و مراقب بود کسی شعاری چیزی انجام ندهد، دونفر از جوانان کوچه ما بنام های شهید مهدی چالاک وشهید علیرضا قاضیزاده به من که اون موقع هنوز مدرسه نمی رفتم؛مهر ۵۷ تازه رفتم کلاس اول؛ گفتن اگه این بیسکوییت و پوفک را میخاهی برو جلوی اون پاسبانه وبگو # مرگ برشاه" من هم که عاشق بیسکوییت و پوفک بودم، رفتم و وقتی جلوی او رسیدم گفت؛ چی میخای بچه برو خونتون، گفتم میخام بگم #" مرگ بر شاه" گفت؛ غلط کردی .....وبا باطومش چنان زد تو سرم که.... وقتی چشماممو باز کردم شب شده بود و من تو خونه مادر بزرگم بودم.... # اخ سرم 🔴 پاورقی | @pavaraghi_tv2