📝نقدی بر یادداشت روسفیدی‌های یزید روسیاه بسم الله الرحمن الرحیم باسلام و احترام شب گذشته دوم شهریور۱۴۰۰ در یکی از گروه‌های فضای مجازی نوشته‌ای با عنوان روسفیدی‌های یزید روسیاه منتشر شد که نظر اینجانب خواسته شد، پاسخ به آن ناخواسته تبدیل به یادداشتی مفصل در نقد آن مطلب شد که اینجا درج می‌شود. 1.  اولاً دیدگاه اینجانب مصون از خطا نیست. ممکن است در مواردی به دلیل مطالعات ناکافی‌ نتوانسته باشم تحلیل مناسبی ارائه کنم. ضمن اینکه ممکن است دیدگاهم با بعضی از مطالب ارائه شده توسط حضرات آقایان و سرکارخانم‌ها منطبق نباشد، برمن ببخشایند. نظرات همه محترم است. اختلاف نظر طبیعی است و ارادت حقیر به به اعضای محترم نیز قرص و محکم! 2.  درباره آقای بابایی؛ شخصیتی که در زمان حیاتش توفیق معاشرت باایشان را نداشتم؛ اگرچه مراودات علمی و اداری مختصری از طریق مکاتبه با جناب ایشان -در زمان تصدی‌اش در مسئولیت ریاست انجمن قلم حوزه-، داشته‌ام و به مقام علمی‌اش تا حدودی واقف بودم. اما شناخت تفصیلی‌ترم از ایشان برمی‌گردد به زمانی که کتاب عقلانیت و معنویت را مطالعه کردم. کتابی متاملانه و برانگیزاننده که نگاه متفاوت و روشن‌بینانه‌اش را می‌توان با مطالعه این کتاب شناخت. اگرچه در بعضی از موارد با ایشان موافق نباشم. 3.  دربارۀ مطلب منتسب به ایشان با عنوان روسفیدی‌های یزید روسیاه دو نکته قابل عرض است: اول انتساب مطلب به مرحوم آقای بابایی و دوم خود مطلب مندرج در یادداشت. دربارۀ انتساب مطلب، اینجانب به وبلاگ آقای بابایی و نیز کانالی که در تلگرام منتسب به ایشان است مراجعه کردم و این یادداشت را نیافتم. حتی در کانالی به‌نام حقیقت که این نوشته درج شده بود نیز مراجعه کردم و از ادمینش درخواست کردم تا استنادش به آقای بابایی را به اینجانب ارائه دهد. تا زمان نگارش این سطور پاسخی داده نشد._علی‌الظاهر نوشته مربوط به چندسال قبل از وفات آن مرحوم است. 4.این نکته آخر یادداشت  منتسب به آقای بابایی هم جالب توجهه:《آنچه در بالا گفتم، اولا بر پایۀ گزارش‌ها و دانسته‌های مشهور دربارۀ تاریخ عاشورا است؛ وگرنه امور قطعی و مستند در داستان کربلا انگشت‌شمار است. ثانیا کارنامۀ یزید و به‌ویژه ابن زیاد چندان سیاه است که این سفیدی‌ها تغییری در رنگ آن نمی‌دهد؛ اما دریغا که برخی حکومت‌ها و حاکمان همین مقدار را هم دریغ کرده‌اند.》 دربارۀ محتوا نیز چند نکته به عرض رسانده می‌شود. اول اینکه: ده‌ها آیه و روایت درباره فکرورزی و تعقل ازجمله این روایت زیبا از امام محمد باقر(ع) برایم نصب‌العین است که: تفکر عالی‌ترین مراتب عبادت است و این نکته نیز قابل توجه است که: از پرسیدن پرسش‌های به‌ظاهر عجیب، تردید در پاسخ‌های موجود و تلاش برای پاسخ بهتر نترسید. بنابراین باید دست کسی که با پرسش‌هایش ما را به چالش می‌کشد بوسید. افلاطون در کتاب دفاعیه، سقراط را به خرمگسی تشبیه می‌کند  که با پرسش‌هایش نظریات غالب را به چالش می‌کشید. نیاز به گفتن نیست که چالش کشیدن نیز برای خود اصول و آداب و زمان و مکان و ظرفیت افراد نیز می‌شناسد. بدانم که چه چیزی را از چه کسی بپرسم و رشته باورهای چه کسی را بگسلم، تا نه تنها به او آسیبی وارد نشود، بلکه بر اندیشه‌ورزی‌اش افزوده شود.  شاید در بعضی از امور مانند عامه مردم رفتار کنیم، مناسب‌تر باشد. (اگر امکان تحقیق نداریم یا تحقیق ناکافی ما را به فرایند شک‌گرایی ناقص می‌کشاند). اگر چون سقراط نیستیم که به مصاف سلطۀ عرف عام و غلبۀ باورهای خرافی برویم؛ بهتر است احتیاط کنیم و خرده ایمانمان را به حراج نگذاریم! داستان پیرزنی که وقتی پیامبر از او می‌پرسد خدا را چگونه اثبات می‌کنی؟ را شنیده‌اید، او دست از چرخ نخ ریسندگی خود کشید و گفت چرخ به این کوچکی و سادگی، نیاز به گرداننده دارد، چگونه جهان با این عظمت نیاز به اداره کننده ندارد؟! اگرچه بعضی با استفاه از این حدیث خواستند به مصاف خردورزی بروند؛ اما روشن است که پیرزن با ساده‌ترین روش استدلال منطقی کرد. با دم‌دستی‌ترین امکانات بداهت وجود خدا را استدلال کرد.  بله، استدلال‌ها و چالش‌های فلسفی در آکادمی و کلاس درس حوزه و بین جوانان و اساتید یک امر لازم و ضروری است؛ اما در میان عموم مردم از کارگر، کارمند و بازاری که کمتر فرصت مطالعه دارند، یا تمایلی به مطالعه ندارند یا ظرفیت بحث‌های دشوار فلسفی و کلامی را ندارند، اگر متناسب با اقتضائات و ظرفیت نباشد، سم است. (البته به نظرمن همه باید درزندگی روزمره جایی برای مطالعه و تفکرورزی داشته باشند. گرفتاری جامعه ما این است که مردم چنان سرگرم معیشت‌اند و برای تأمین آن گاه ناچار به کارشبانه‌روزی‌ با مزد اندک، که فرصت و دل و دماغی برای مطالعه ندارند. دولت‌مردان ما نیز در امر مطالعه ما را با کشورهای پیشرفته مقایسه می‌کنند در حالی که هرگز نگفته‌اند که نُرم زندگی آنان چگونه است و چطور فرصت مطالعه و تفریح و کذا وکذا