دارند و اما مردم ما نایی برای مطالعه و مانند آن ندارند. دوم اینکه هنوز اخلاق و آداب فضای مجازی چندان قاعده‌مند نشده است. (سواد رسانه)؛ اگرچه همه می‌دانیم که ساحت فضای مجازی با ساحت کلاس درس، گفت‌وگو و حضور در جمع و ارائه کنفرانس و مانند آنها تفاوت دارد- هیچ‌کس نگفته که چه مطالبی را در این گروه درج کنیم و از درج چه مطالبی خودداری ورزیم-، این به عهده من و شما است که تشخیص دهیم کدام مطالب برای فلان گروه مفید است و کدام نامناسب. لذا از این منظر اگرکسی مطلبی را که مناسب تشخیص داد، در گروهی درج کرد، جای ملامت نیست؛ اگرچه ممکن است زیباترین کلمات در فضای مجازی با سوء‌تفاهم همراه باشد. یا با مقاومت متعصبانه و یا مؤمنانه و دلسوزانه همراه شود. خلاصه اینکه طرح دیدگاه در یک گروه لزوماً به‌منزله تأیید صددرصد آن نیست. می‌توان برای دریافت نظرات دیگران، رفع اشکال و انعکاس صداهای متفاوت، مطالبی را در بعضی از گروه‌ها درج کرد. روشن است برای فهم بیشتر مطلب از نظرات دیگران در آن بحث استفاده می‌شود. ضمن اینکه این امر موجب تضارب آراء و تعاطی اندیشه می‌شود. به‌قول امام علی(ع): اضربوا بَعض الرأی بِبَعضٍ یتولد منه الصواب. باهم گفتگو کنید تا- از بسترآن- بهترین نظر تولید شود(البته خوب است در چنین مواقعی توضیح کوتاهی نیز درج کنیم تا برخی سوءبرداشت‌ها برطرف شود. مثلا ذیل مطلب نوشته شود: نظر شما چیست یا صرفاً جهت اطلاع و ....) اما درباره متن منتسب به مرحوم آقای بابایی: 1)  اگرچه اعراب انحطاط فکری داشتند؛ مثلا مشرک بودند و سنگ و چوب می‌پرستیدند، و حتی برخی از اخلاقیاتشان قابل دفاع نبود؛ اما پاره‌ای از منشهای اخلاقی آنها مورد تأیید اسلام بود. به این معنی که اسلام با آمدنش آنها را اصلاح کرد. مثلاً اگر کسی به آنها پناه می‌برد حتماً پناه می‌دادند و حتی به قیمت از دست‌دادن جان خویش هم از او حفاظت می‌کردند. لذا وقتی ابن‌زیاد از هانی می‌پرسد چرا مسلم‌ابن عقیل را مخفی کردید، پاسخ داد: به من پناه برد و من پناهش دادم. ابن زیاد نیز مجازات هانی را به مقولۀ 《پناه دادن》 گره نزد؛ بلکه شاهد محکمه‌پسندتری آورد. لذا دلیل مجازات را 《شهادت جاسوس خویش معقل مبنی بر همکاری هانی با مسلم علیه خلیفه》 عنوان کرد. یا اکرام میهمان که عربی بادیه نشین گاهی برای احترام به میهمان همۀ ثروتش که یک بز یا گوسفندی بود که از شیرش استفاده می‌کرد ذبح می‌کرد. مانند اینها چون سخاوت و شجاعت اعراب نیز مثال زدنی است. بنابراین تعبیر مروت عربی یا اصولگرایی در جنگ که در نوشته منتسب به مرحوم بابایی آمده است، نمی‌تواند خلاف باشد. بویژه آنکه به عدالت و انصاف دربارۀ دشمن به آیه قرآن نیز استناد شده است. در ماجرای عاشورا نیز آنگاه به دشمن به سمت خیمه‌ها حمله‌ور می‌شوند، امام حسین(ع) آنها را به خلق و خوی عربی‌شان توجه می‌دهد: «واى بر شما! اى پيروان آل ابى سفيان! اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمى ترسيد لااقل در دنياى خود آزاده باشيد، و اگر خود را عرب مى‌دانيد به خلق و خوى عربى خويش پايبند باشيد.» 2)  دربارۀ این نوشته که: «سپاه کوفه به‌رغم همۀ سخت‌گیری و سنگدلی علیه امام(ع) و خاندان و یارانش، به روی زنان و کودکان و بیماران شمشیر نکشید و حتی ابن زیاد، شفاعت زینب(س) را در حق امام سجاد(ع) پذیرفت و او را نکشت.»؛ اولاً درباره قساوت و سنگدلی سپاه عمرسعد در هنگام غارت نقل‌هایی در مقاتل شده است که من از ذکر آنها پرهیز می‌کنم؛ اما نمی‌توانم بپذیرم که آنها به کشتن امام حسین(ع)افتخارنکردند! زیرا نقل شده است اولین تیر را عمر سعد به سمت سپاه حضرت(ع) پرتاب کرد و گفت نزد یزید شهادت دهند که اولین کسی که به سوی حسین تیر انداخت من بودم. آیا این اعلام افتخار نیست؟ سبقت گرفتن سپاه عمرسعد برای پرتاب کردن سنگ به سمت امام و اصحاب آن حضرت نوعی کسب افتخار نیست؟ آیا اینکه امام حسین را به قصد تقرب به شهادت رساندند نوعی اعلام افتخار نیست؟ بله! بعدها که فشارهای مردمی مثل قیام سلیمان ابن صرد، قیام مختار و قیام‌های ریز و درشتی که به خون‌خواهی از امام حسین(ع) شکل گرفته بود، باعث شد که بعضی‌ها از خودشان سلب مسئولیت کنند. بعید نیست که این هم نوعی تاکتیک بود. از همین مرحوم بابایی در کتاب 《عقلانیت و معنویت》آنگاه که مقالۀ «چگونه شمر، شمر شد؟» را می‌نویسد دیدم که دربارۀ مسلم ابن‌عقبه‌- همان شخص سفاکی که به شهر مدینه لشکرکشی کرد و مال و جان و ناموس مسلمانان را برسپاه خویش مباح دانست-، به‌نقل از تاریخ طبری می‌نویسد: در بستر مرگ می‌گفت: خدایا! پس از شهادت به‌یگانگی تو و نبوت محمد، هیچ یک از کارهایی را که کرده‌ام به‌اندازۀ کشتار مردم مدینه دوست نمی‌دارم و در آخرت به پاداش هیچ عملی چون این کار امید نبسته‌ام» در این نوشته منسوب به آقای بابایی نیز تصریح شده که فشار افکار و عواطف عمومی موجب شد که یزید در شام تغییر روش بدهد و رفتاری مهربانانه با