دیشب آخرشب کمی از صحنه های بمباران غزه از جلوی چشمانم رد شد تصویر نوزادی که شدیدا مجروح شده بود گریه میکرد و سرش را پانسمان میکردند همان لحظه دخترم که هنوز دوسالش نشده، کنار ما آرام‌ داشت میخوابید دستانم سرد و تو خالی شد تشبیه نمیکنم، دستانم واقعا توخالی و سرد و سست شد بغض گلویم را فشار میداد وجودم پر شد از احساس غم و غربت و هم خشم و تنفر سخت است با این غم همیشگی زندگی کردن سخت است بیرون کشیدن یک نوزاد زنده از زیر آوار درحالی که تمام خانواده ش برای همیشه رفتند سخت است درد غریبی درد غربت درد خون درد جراحت درد اشغال درد هشتاد سااااال جنایت و جنون و کشتار و ظلم فقط و فقط یک دلیل برای من بس است که بر عظمت خمینی و انقلابش سجده کنم که صدای مظلومیت و درد این جماعت دردکشیده را فریاد زد و چهل و اندی سال در مقابل همه وسوسه ها ایستاد و فریاد کشید این رژیم سفاک دیوصفت کودک کش خون آشام باید برود و خواهد رفت بخواهید یا نخواهید بدانید یا ندانید انقلاب خمینی جان داد به مقاومت، جان داد به اسلام جان داد به تک تک ما، که بی تفاوت بودیم، که بی هویت بودیم، که سر در آخور خود بودیم...