چوپانی را گله‌ فراوان بود و هراز گاهی یکی گم می‌شد. شبی فرزند چوپان متوجه سروصدایی از کاهدان شد. فانوس آورد و دید، روباهی در کاهدان لانه کرده. پدر را خبر داد. پدر تفنگ آورد و دید آن که هر از گاهی به گله می‌زد، راحت آرمیده! با سوت‌، سگ گله را احضار کرد و اول چوبی به او زد و سپس روباه نابکار را کشت. فرزند که از این تصمیم پدر در تعجب بود، فریاد برآورد که چرا اول سگ نگهبان را زدی؟ من تو را گفتم تا روباه را مجازات کنی نه سگ که نگهبان ماست. پدر گفت: (اگر نگهبان کاهل نبود، روباه در کاهدان لانه نمی‌کرد) "حمیدرسایی" 🆔 @pedarefetneh 🔜 🆔 @pedarefetneh2 🔜 https://www.instagram.com/pedarefetneh2