🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان
#دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ
#سی_ودو
دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال
#خط_خون مصطفی🌸 بود..که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند...
سعد میترسید
#فرار کنم..
که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست...
دستم در دست سعد مانده..
و دلم از قفس سینه پرید😍🕊 که روی تابلو، 💚مسیر زینبیه دمشق💚 نشان داده شده..
و
#همین_اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست.😭😍
🔥سعد🔥 از گریه هایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش مادرم🤗😢 را تمنا میکرد.
همیشه از 💚زینبیه دمشق💚میگفت...
و
#نذری که در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) کرده و اجابت شده بود..
تا نام مرا
#زینب😍 و نام برادرم را
#ابوالفضل😍 بگذارد؛
🕊ابوالفضل 🕊پای
#نذرمادر ماند..
و من تمام این اعتقادات را
#دشمن_آزادی میدیدم😔 که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
سالها بود خدا و دین و مذهب را به
#بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر مبارزه برای همین آزادی، در چاه بی انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر امید رهایی نبود.
حتی روزی که به بهای 🔥وصال سعد🔥 ترکشان میکردم،..
در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم
دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که
_ "تو هدیه حضرت زینبی، نرو!" 😢💚
و من
#هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم
#فدای عشقم کردم که به
#همه_چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین
#نام_زینب آتشم میزد...
و سعد بیخبر از خاطرم...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔
@pelak_shohadaa