زمان هایی که با شهید حسناوی بودم، گاهی اوقات می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی برنمی گشت. یکبار در بازار کربلا داشتیم غذا می‌خوردیم که شخصی آمد و گفت من گرسنه هستم، جواد هم همه‌ ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود، بدون کم و کاستی برای آن شخص نیز سفارش داد! بهش گفتم آخه تو از کجا می دونی که فیلم بازی نمی کنه؟!‌ جواد گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم، او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟! خدا کریمه و به کرَمش می بخشه، نه لیاقت ما من در اون لحظه، تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت... ‌شهید جواد علی حسناوی🕊🌹