دست آرمان را در دست گرفتم و بر آن انگشتان شکسته بوسه زدم. به آرمان گفتم: پسرم، نمی‌خوای بلند شی؟! از کی تا حالا جلوی من و پدرت می‌خوابی و پات رو دراز می‌کنی؟! تو که از این کارا نمی‌کردی. پسرم، بلند ش ببین من و پدرت به پات افتادیم مگه نمی‌گفتی پدر و مادر می‌تونن به فرزندشون امر کنن و فرزند باید امر اونا رو اجرا کنه؟! من و پدرت ازت خواهش می‌کنیم، قَسمت میدیم به حضرت زهرا، بلند شو... 🕊🌹