۱۰۵ همسرم سال 83 اومدن خواستگاری... با توجه به اینکه نه خونه داشت نه ماشین نه پول.... و ماهی 12 هزار تومن حقوق! همه مخالف بودن، همه... همون سال عقد کردیم و خرید عروسیمون ساده ی ساده بود. ساعت هر دومون شد ۵ هزار تومن...☺️ سال بعدش عروسی گرفتیم، ساده... لباس عروسِ پوشیده و اجاره ای... چون هر دو فرزند اول بودیم، هر دو خانواده اصرار به گرفتن عروسی داشتن... من دانشجو بودم. بعد از 5 سال که تازه درسم تموم شده بود و کار پیدا کرده بودم، خدا بهمون بچه داد. منم کارو رها کردم و چسبیدم به خونه داری... 😌 بچه که اومد باهاش رزق و روزی هم اومد. فرزند دومم رو باردار بودم و نمیدونستم، که خدا بهمون ماشین داد... الان همه حسرت زندگیمو میخورن. خیلیها میگن که چرا نمیری سرکار؟! حیفه!! و تنها میشی بعدا، اما ما تصمیم گرفتیم برای اینکه تنها نشیم بچه بیارم بازم ان شاءالله، نه اینکه برم سرکار... هیچی مثل اون موقعی نیست که مادر درو برای بچه هاش که از مدرسه اومدن باز کنه... 😍 سادگی و آسان گیری رمز خوشبختیه... الحمدلله راضی هستیم. خدا روزیمونو میرسونه و دعا کنید برامون، خدا بازم بهمون فرزند بده... 💖 👇 😊@peyksaba