یادت باشد.... * 。 • ˚ ˚ ˛ ˚ ˛ • 。* 。° 。* 。 • به این سوال قبلا خیلی فکر کرده بودم، وای بازم جا خورده بودم. چیزی به مغزم نمیرسید گفتم؛ دوست دارم شوهرم مقید باشه و نسبت به دین حساسیت نشون بده، ما نون شب نداشته باشیم بهتر از اینه که خمس و زکات مون بمونه. گفت:این که خیلی خوبه ، منم دوست دارم رعایت کنم. بعد پرسید:شما با شغل من مشکلی نداری؟ من نظامیم، ممکنه بعضی روزها ماموریت باشم، شب ها افسر نگهبان وایسم، بعضی شب ها ممکنه تنها بمونید. گفتم:با شغلتون هیچ مشکلی ندارم. خودم بچه پاسدارم. میدونم شرایط زندگی یه نظامی چجوریه، اتفاقا من شغلتون رو خیلی هم دوست دارم. بعد گفت:حتما از حقوقمم خبر دارین. دوست ندارم بعدا درمورد این چیزا به مشکل بر بخوریم از حقوق ما چیزی زیادی در نمیاد. گفتم :برای من این چیزا زیاد مهم نیس. من با همین حقوق بزرگ شدم. فک کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم. همون جا یاد خاطره ایی از شهید همت افتادم و گفتم: من حاظرم تو خونه ایی باشم که دیوار هاش ماه گلی باشه و روشو با ملافه بپوشم ولی زندگی خوب و معنویی داشته باشم. حمید خندید و گفت:حالا که اینجوری شد منم حقوقم رو بهتون میگم تا بازم فکراتو بکنی؛ حقوق من ماهی 650 تومنه که دست مارو میگیره. 𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷ 『 @pezeshk313