«سلوکی منزل به منزل»
❓چه قدمهایی را بردارم تا به مقصد برسم؟
اگر قصد «سفر» به سوی «خدا» داری، این پرسش از اولین سؤالهای توست. در متن قبلی گفتیم که چنین طلب و سؤالی در میان سالکان باعث شد که خواجه عبدالله انصاری به نوشتنِ کتاب «منازل السائرین» روکند؛ و هنوز نیز این سؤال پابرجاست و کتبی در این زمینه تدوین میشود. در میان طرحهای سلوک، کتاب منازل، تنظیم و نظم عجیبی دارد. خواجه منازل را به 10 بخش تقسیم کرده است؛ بخش اول «بدایات» و بخش آخر «نهایات» است و در هر بخش، 10 باب قرار داده است که در مجموع 100 باب یا منزل میشود؛ اما خواجه توجه دارد که همه سالکان یک سطح ندارند! هم مبتدیان این 100 باب را طی میکنند و هم ثابتقدمانِ این راه؛ ازاینرو، هر باب را در سه سطح برای «عامه» و «سالک» و «محقق» تنظیم کرده است. اگر مقایسهای با دیگر کتب سلوکی کنیم، نظم ریاضیوارِ این کتاب ما را شگفتزده خواهد کرد؛ بهخصوص اگر خود نیز لااقل یک بار تلاش کرده باشیم که چنین ترتیبی را کشف یا تدوین کنیم؛ اما با نگاهی دقیقتر به تصور خواجه از منازلِ سلوک، این شگفتی افزون خواهد شد!
ابتدا باید تصور خود از «منازل» را کمی واکاوی کنیم. در تصور ما، هر منزل مانند یک پله از راهپله است:
1. بین پلهها، ترتیب است و بدون گذشتن از هر پله، به پله بعدی نمیرسیم.
2. تا در پلهای مستقر نشویم، نمیتوانیم از آن عبور کنیم، پس در هر پله، همان پله طی میشود و به پلههای دورتر دسترسی نداریم.
3. با گذر از یک پله، کار ما با آن پله به اتمام میرسد. کسی که در پله بالاتر است، دیگر نیازی به پلههای قبلی ندارد و مسلط بر آنهاست.
4. کسی که از پلهای گذشت، به پلههای پایین بازنمیگردد.
5. با طیکردن هر پله، درصدی از راه طی میشود.
6. راهپله جهتی واحد دارد؛ یعنی از یک سو رو به تعالی است.
7. ترتیب و تعداد و حالت پلهها برای همه انسانها یکسان است.
8. توجه به پله بعدی کاری بیفایده و بلکه اشتباه است؛ زیرا تا پله فعلی طی نشود، راهی برای رسیدن به پلههای بعدی نیست.
شاید شما هم مثل من مدتی به دنبال پیدا کردن چنین مسیری، کتب سلوکی را زیر و رو کرده باشید! اما هر چه بیشتر جستجو کردم، کمتر یافتم! به خصوص مهمترین مشکل، پیدا کردن پلهی اولی است که مقدماتی نداشته باشد؛ کسی که در میان راه است، اجمالا با هر کتابی، قدمی برمیدارد، اما کسی که سالک نیست، چه کند؟ گویا نهتنها کتب سلوکی، که قرآن نیز این قدم اول را صراحتا بیان نکرده! اصلا تا به حال به این فکر کردهاید که چرا در قرآن، مراحل سلوک با نظمی دلچسب، بیان نشده است؟ خداوند قصد هدایت ما را نداشته؟ چرا خداوند به سادگی بیان نکرده که آغاز سلوک چیست و با چه دستورالعملی، مرحله به مرحله پیش برویم؟ اصلا چرا قرآن نظم ندارد؟ تصور ما از سلوک، نه در کتب سلوکی یافت میشود و نه در قرآن!
جالب این جاست که خواجه عبدالله انصاری نیز - که شاید منظمترین کتاب را در زمینهی سلوک، تدوین کرده – چنین تصوّری از سلوک ندارد! او در مقدمه کتاب، ابتدا نظر جنید را نقل میکند که
✳️ «گاهى بنده از حالى به حال بالاترى منتقل مىشود و هنوز از حال نخست كه از آن گذشته است، چیزی باقی مانده؛ پس از حال دوم بر حال نخست اشراف مىيابد و آن را اصلاح مىكند.»
بر این اساس، گاهی ترتیب بین پلهها به هم میریزد و در مراحل بالاتر باید مشغول اصلاح مراتب پایینتر شد.
با قبول سخن جنید شاید بگوییم «بهتر نیست که در هر مقامی، تا تکمیل و اتمام آن مقام صبر کنیم و سپس با اقتدار و قوای کاملتری به مقام بالاتر برویم؟» به بیان دیگر، شاید چنین به نظر رسد که سالک در مرتبه بالاتر، متوجه کوتاهیهای خود در مرتبه پایینتر میشود. در واقع او صبوری لازم را به خرج نداده و خواسته است پیش از موعد به مرتبه بالاتری برود؛ ازاینرو دچار نقص در مرتبه پایین شده. پس باید با صبر و حوصله در هر مقامی ماند تا تکمیل گردد؛ هرچند که طبق بیان جنید، راه اصلاح باز است.
اما خواجه بعد از نقل سخنِ جنید، سخن متفاوتی ارائه میدهد:
✳️«اما به نظر من، هيچ مقامى براى بنده درست و صحیح نمىشود؛ مگر آنگاه که از آن بالا رود و سپس بر آن اشراف يابد و آنگاه آن را درست و صحیح گرداند.»
هرچند توصیه به صبر و حوصله در هر مقامی، قطعا سخن درستی است، اما از نظر خواجه امکانِ تصحیحِ کاملِ هیچ حال و مقامی، در همان حال و مقام نیست! تا در منزلی هستی، نقصهای خود را در آن منزل یا نمیبینی، یا نمیتوانی رفع کنی. باید بالاتر روی و دوباره به پایین نظر کنی! برای مثال، منزل 7، یک بار در خود منزل 7 طی میشود؛ ولی سالک باز در منزل 8، آن منزل را طی میکند، و باز در 9 و 10 و ... . به بیان دیگر، کسی که در حال حرکت در منزل 10 است، در حال گردش در تمام منازل 1 تا 9 نیز باید باشد. ازاینرو، عارف در آخرین منازل باز در حال طیکردن همان مقامات ابتدایی هم هست؛