نقش اول داستان سلوک گفتیم که عده‌ای از فقراء دست به دامن خواجه شدند تا ترتیبِ منازل سیر و سلوک را برای آن‌ها آشکار کند؛ سؤال و طلبی که ما نیز امروزه، کم و بیش داریم: از کجا شروع کنم؟ چه مراحلی را با چه ترتیبی طی کنم؟ اما در متن قبلی بیان شد که تصور خواجه از منازل، با تصور ما فرق دارد؛ خواجه منازل را مستقل نمی‌بیند و اصلاح هر منزل را در همان منزل ممکن نمی‌داند؛ همه منازل وابسته به یکدیگر هستند، از این رو، طی کردن منازل، با پیچیدگی‌هایی همراه است که متفاوت از نظم ساده‌ای است که انتظارش را داشتیم؛ اما نکته‌ی مهم‌تری نیز باز برخلاف انتظار ماست؛ خواجه در مقدمه می‌فرماید «بدان که سیرکنندگان در این مقامات، به نحو فجیعی، بسیار متفاوت هستند! و ترتيب قطعی برای آن‌ها وجود ندارد!» ما در جستجویِ منازل السائرین، «خود» را فراموش کرده‌ایم! ما انتظار داریم که سیری در پیش رو باشد که برای همه‌ی انسان‌ها در تمامِ زمان‌ها تنظیم شده باشد؛ سیری که من و تو را نبیند؛ گویا «انسان» خود حقیقتی است و تفاوتِ «انسان‌ها» خارج از انسانیت است؛ و این دقیقا خلاف سلوک است! باید این را متذکر شد که در روند سلوک، اولین و آخرین چیزی که باید دست‌اندرکارِ آن بود «من» هستم؛ قرار است «من» خودم را خرج راه خدا کنم؛ «من» را اصلاح کنم؛ حتی در مراحلی «من» را نبینم؛ «من» را خالص کنم؛ «من» تقوا پیشه کنم و «من» به خدا برسم؛ به نظر می‌رسد این یکی از آفات جدی افرادی باشد که شروع به مطالعه‌ی کتب سلوکی می‌کنند: آنان با فراموش کردنِ خود، روندهای سلوکی را تعقل و یا تخیل می‌کنند و در آن‌ها، تعمق می‌کنند و شاید بسیار بسیار، سخنان عمیقی به زبان و عقل و خیال آن‌ها راه یابد؛ اما متأسفانه ممکن است بعد از سال‌ها، هنوز در «خود» و برای خود، قدم از قدم برنداشته باشند، و همین سکون، و غفلت از خود، باعث می‌شود که بیش از پیش، تفاوتِ انسان‌ها را نبینند و بیشتر در این گرداب فرو روند و بلکه دیگران را هم به این گرداب، دعوت کنند. باید متذکر شد که اگر نخواهم خود را تغییر دهم «حقیقت و اسلوب سلوک» هیچ ربطی به من ندارند؛ حقیقت سرِ جایش هست و نیازی ندارد که آن را تبیین و فهم کنم! «من» برای تغییر خودم، به آن نیاز دارم؛ اما اگر دست به تغییر خود نزنم، بعد از مرگ، مطالعه‌ی کتب سلوکی، پشیزی در محاسبه‌ی روز جزا، تاثیری ندارد! بلکه تاثیر عکس دارد! آن که ندای راه را شنیده و کاری نکرده، پلیدتر از کسی است که نشنیده. اما اگر متذکر اهمیت «من» شویم، اولین چیزی که به چشم ما می‌خورد، تفاوت‌هاست؛ هر انسانی خلقی دارد و شرایط روحی و زمانی خاص خودش و محیط متفاوتی که در آن زندگی کرده و فرهنگی که در درون آن بزرگ‌شده است؛ فعلا نمی‌خواهم این شرایط را شرایطی صحیح بدانم، ولی لااقل راه من به آن مقصد واحد، متفاوت از راه تو خواهد بود؛ کسی که قرار است با حکومت یزید مقابله کند، راه و روشی دارد متفاوت از کسی که می‌خواهد با حکومت معاویه مقابله کند. امام حسین در زمان معاویه سیاستی داشتند غیر از سیاست دوران یزید؛ اگر کسی در کنار امام حسین در زمانه‌ی یزید است، باید همراه امام، به کربلا رود؛ اما در زمان امام صادق، وقت، وقتِ تقیه است! و کسی این را می‌فهد، که درکی از تفاوتِ زمانه داشته باشد؛ حال، تذکرِ پیر هرات به ما نیز، شبیه به همین ماجراست؛ من باید در درون خودم و باشرایط خاص خودم، سلوک کنم؛ من با اَشرار درونیِ خودم که متفاوت از اَشرار دیگری است، باید مقابله کنم؛ من توانایی‌های خاصی در سلوک دارم، که متفاوت از توانایی‌های توست. جناب کاشانی برای شرح این سخنان خواجه، ما را متوجه تفاوت «استعداد»ها می‌کنند؛ این تفاوت استعدادها، منجر به تفاوت در مسیر سلوک می‌شود، آن هم تاحدی که ممکن است فردی، در منزلی، بسیار باقی بماند؛ اما فرد دیگری، سریع از آن عبور کند؛ بلکه شاید فردی، اصلا به منزلی وارد نشود! حتی بعضی افراد، به جهت توفیقی خاص، بدون طی کردنِ منازل ابتدایی، به منازل انتهایی برده می‌شوند! در بعضی منازل، بعضی افراد به واسطه‌ی ضعف استعداد، دچار نوعی ناهشیاری و بی‌توجهی به دیگر ابعاد زندگی ‌می‌شوند؛ حتی ممکن است این ناهشیاری، سال‌های سال، همراه کسی باشد؛ اما برای بعضی دیگر، چنین اتفاقی نمی‌افتد. حال توجه کنید که همه‌ی منازل در یکدیگر حضور دارند؛ پس تفاوت در منازل، منجر به تمایز در تمام سلوک است؛ شاید بر اساس همین نکته، خواجه در مقدمه می‌فرماید: «هيچ منتهاىِ جامعى، محل توقفِ تمامِ سالکین نیست». از نظر اهل عرفان، کسی شایسته‌ی امامت است که تمامی استعدادها را می‌شناسد و می‌تواند هر کسی را در راه سلوکِ خودش، به پیش ببرد.