📚فی «قرب الإسناد» بسنده عَنِ اَلرِّضَا عن أبیه عن أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، فی حدیث طویل: ...أَنَّ وَابِصَةَ بْنَ مَعْبَدٍ اَلْأَسَدِيَّ أَتَاهُ فَقَالَ: لاَ أَدَعُ مِنَ اَلْبِرِّ وَ اَلْإِثْمِ شَيْئاً إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ؛ فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: إِلَيْكَ يَا وَابِصَةُ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؛ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : [دَعهُ] اُدْنُهْ يَا وَابِصَةُ؛ فَدَنَوْتُ. فَقَالَ: أَ تَسْاَلُ عَمَّا جِئْتَ لَهُ أَوْ أُخْبِرُكَ؟ قَالَ: أَخْبِرْنِي. قَالَ: جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ اَلْبِرِّ وَ اَلْإِثْمِ. قَالَ: نَعَمْ. فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى صَدْرِهِ، ثُمَّ قَالَ: ✅ «يَا وَابِصَةُ [البر ما اطمأنت به النفس و] اَلْبِرُّ مَا اِطْمَأَنَّ بِهِ اَلصَّدْرُ، وَ اَلْإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي اَلصَّدْرِ و جَالَ فِي اَلْقَلْبِ، وَ إِنْ أَفْتَاكَ اَلنَّاسُ وَ أَفْتَوْكَ .» 📚 در کتاب «قرب الاسناد» به سندش از امام صادق (ع)، داستانی را نقل می‌کند که یک یهودی برای پرسش و پاسخ، خدمت حضرت می‌رسد و سخن به معجزات پیامبر اسلام کشیده می‌شود؛ در خلال این گفتگو، این داستان نقل می‌شود: ...وابصه بن معبد اسدی سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله رهسپار شد و گفت: درباره همه کارهای نیک [:برّ] و بد [:إثم] از ایشان خواهم پرسید. وقتی نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد یکی از اصحاب به او گفت: ای وابصه از رسول خدا فاصله بگیر! پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: [رهایش کن!] نزدیک بیا ای وابصه! پس نزدیک شدم. [پیامبر] به او فرمود: آیا سوالی را که برایش آمده­ای خودت می­پرسی یا من برایت بگویم؟ عرض کرد: برایم بگویید. فرمود: آمده­ای درباره نیک و بد بپرسی. عرض کرد: بله. پس حضرت با دست بر سینه اش زد و سپس فرمود: ✅«ای وابصه! [«نیک» چیزی است که نفس از آن آرامش یابد؛] «نیک» چیزی است که سینه از آن آرامش یابد؛ و «بد» چیزی است که در سینه می­چرخد و در قلب میچرخد و جولان میدهد؛ هرچند فتوایِ انجامش را مردم به تو داده باشند و فتوا داده باشند. » 🔗سند: کتاب قرب الاسناد، از لحاظ سند، بسیار دلچسب است! چون تلاش شده تا احادیثی در این کتاب نقل شود که با کوتاه‌ترین سند، به معصوم برسد؛ در این حدیث، جناب حمیری (:صاحب کتاب قرب الاسناد و از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری) از «الحسن بن ظريف» و او از «معمر» نقل می‌کند که امام رضا از امام موسی کاظم از امام صادق، این داستان را نقل کرده است. که هر دو واسطه («الحسن بن ظريف» و «معمر») از شیعیانِ مورد اعتماد هستند. مواردی که در قلاب آمده در نسخه بحار بود ولی در چاپ قرب الاسناد نبود. ✏️حاشیه: ما کمتر به قلب و صدرِ خود توجه میکنیم؛ اما اگر مدتی متمرکز شویم، این دو حالت که در روایت آمده را در درون خود میبینیم؛ یعنی: ⛔️ سخنی را میشنویم و حتی تلاش می کنیم که آن را بپذیریم، ولی باز ناآرام هستیم و گویا آن سخن در سینه میچرخد و بالا و پایین و چپ و راست میرود و در قلب جولان میدهد و جایی پیدا نمیکند. گاهی باز تلاش میکنیم و مدتی آن سخن را در گوشه ای از جانمان جای میدهیم ولی باز بعد از مدتی، باز به پا می خیزد؛ گویا منتظر شنیدنِ یک اشاره است که شروع به غوغا کند! در این شرایط، تنها با دوری کردن از افرادی که آن سخن را به ما یادآوری میکنند، می توانیم خود را گول بزنیم و این غوغا را فراموش کنیم! ✳️ و در طرف مقابل، گاهی تا سخنی را میشنویم، سریعا بر جانمان مینشیند و گویا حتی در پی کشف دلیلش نیستیم و در کنار آن سخن، آرامش مییابیم، و یا آن سخن در درون سینه ی ما جای میگیرد و گویا آشنایی است که سالهاست که عضوی از این خانه است. این روایت، بررسی حالت صدر و قلب را ملاکی برای فهم برّ و اثم قرار داده است. به نظر میرسد این ملاک، ملاک دقیقی است، اما اگر با خود، روراست باشیم و با غفلت و شلوغی و هیاهو، صدای قلبمان را در میانِ داد و دعواها، گم نکنیم! ⛔️چقدر توان سکوت داریم؟ ⛔️چقدر توان شنیدنِ سخنانِ دیگران را داریم؟ ⛔️چقدر توانِ روبرو شدن با خود و تنهایی را داریم؟ ❓ اگر این توانایی ها را نداریم، شاید اثم های زیادی در سینه داریم که می ترسیم لحظه ای سکوت، ما را متوجه غوغای آن ها کند! http://noo.rs/Mc8fw