معرفی کتاب خدای داوکینز
به قلم آلیستر مک گراث
ترجمة میثم توکلی بینا
چهرة نامدار خداناباوری در دنیای امروز فردی به نام ریچارد داوکینز است. وی شهرت خود را مدیون سه چیز است: یکم، بیان و قلم روان که آن را برای عمومیسازی علم به کار میگیرد؛ دوم، افراطیگری و تلقی علمزدة وی از جهان است و سوم، تندزبانی و ادبیات بیپروای اوست که باعث میشود به راحتی دیگران را با کلماتی سرکوبگرانه و سلطهجویانه تحقیر کند و خود را با نگاهی توأم با تکبر علمی بر کشد.
چند سؤال اساسی مطرح است: اول آنکه تا چه حد گزارش داوکینز از دانش تجربی و علم زیستشناسی با واقعیت مطابقت دارد و تا چه حد با تفسیرهای افراطی او آمیخته است؟ استدلالهای او تا چه حد منطقی و معقول هستند؛ بهخصوص که میدانیم نویسندگان و خطیبان حوزۀ عمومی پیش فرضهایشان را در پس گفتههایشان زیرکانه پنهان میکنند تا کمتر مورد نقد و بررسی قرار گیرد. نیز این دغدغه وجود دارد که چه انتقاداتی به تفسیرها و برداشتهای وی وارد است؟
آلیستر مکگراث که نویسندهای توانا و حداقلنویس است، در این کتاب بدون آنکه درگیر بینزاکتی و رفتارهای ناپسند داوکینز قرار گیرد، به نقد و بررسی ایدههای وی پرداخته است.
مکگراث در فصل اول تصویر واضح و عاری از تفسیر از نظریه تکامل داروینی و نیز ژنتیک ارائه میدهد تا ارکان و قلمرو آن شناخته شود. اهمیت این فصل از این جهت است که بتوان فهمید گزارش داوکینز از نظریه تکامل تا چه حد منطبق با دانش آکادمیک و تا چه حد محصول انتزاعی و نظری اندیشة داوکینز است که به نام همان علم ترویج میشود.
در فصل دوم به «ژن خودخواه» که اصطلاح مشهور داوکینز و نام کتاب وی است میپردازد. نگاه داوکینز نوعی انحصارطلبی و خلاصهکردن تمام سطوح انتخاب طبیعی در ژن است. همه چیز به ژن و جهشهای تصادفی آن باز میگردد. مک گراث در این قسمت، نقدهای خود را متوجه عدم انطباق این نظر با سطوح دیگر انتخاب طبیعی و نیز ناکافیبودن آن در توضیح همۀ جوانب موضوع متمرکز میکند. علاوه بر این، او میکوشد نشان دهد که این نظر داوکینز تقریر خاص خود اوست و لزوما در زیستشناسی تکوینی این چنین انحصارطلبی وجود ندارد؛ ضمن آنکه با شواهد علمی نیز حمایت نمیشود.
در فصل سوم شاهد نقد فلسفی و منطقی مکگراث بر نگاه ضد دینی داوکینز هستیم. او ابتدا معیار و ملاک عقلانیت و مقبولیت ایمان دینی را معرفی میکند و سد علمزدگی را از پیش رو بر میدارد. در ادامه، با معرفی سنت دینی و ایمانی به عنوان موضوعی که تمامی معیارهای عقلانیت را ارضا میکند، سخنان ضد دینی داوکینز را که دین را پدیدهای کورکورانه و فاقد اعتبار تلقی میکند رد میکند. یکی از مهمترین نکات این بخش نقد بسندگی به علم در روزگار معاصر است که ما آن را با طبیعتگرایی یا علمزدگی میشناسیم.
در فصل چهارم، کتاب ساعتساز نابینای داوکینز نقد میشود. مکگراث در این فصل بهخوبی نشان میدهد آنچه داوکینز بدان تاخته، اولاً گزارشی غیردقیق از دین است و با شواهد روشن نشان میدهد که داوکینز گزارش خطا از مضامین دینی ارائه داده است. سپس ظرف زمانی و مکانی کلیسای ویکتوریایی دوران کهن را توضیح میدهد تا نشان دهد آنچه داوکینز مورد انتقاد و گاه هتاکی قرار میدهد، عقیدهای در یک دورۀ تاریخی خاص مسیحیت است که لزوماً نه مسیحیت بدان معتقد است و نه عموم مسیحیان را شامل میشود. بهخصوص وی به تقریر ویلیام پیلی میپردازد و میکوشد تقریری ارائه دهد که مشکلات تقریر پیلی را برای علم مدرن نداشته باشد. سپس به این نکته میپردازد که اگر کسی مدعی است اعتقاد به خدا تبیین تام و تمامی برای همه چیز نیست، حتی بر این فرض، حق ندارد مدعی شود که داروینیسم تبیینی تام است و تمام ساحتهای انسانی و جهانی را تبیین میکند؛ آن گونه که خود داوکینز بدان معتقد است!
در فصل پنجم شاهد نقد یکی از نوآوریهای فرهنگی داوکینز هستیم. او اصطلاح میمتیک و میم را در تناظر با ژنتیک و ژن به ادبیات علمی اضافه کرد تا بتواند نقیصهای را بر طرف کند. ژنتیک خودخواهانۀ داوکینز از تبیین ساحتهای فرهنگی و معنوی و اجتماعی و اخلاقی ... انسان عاجز است. وی با طرح موضوع میمتیک میکوشد این نقیصه را هم برطرف کند. مکگراث نشان میدهد هر چقدر ژن با شواهد علمی پشتیبانی میشود، میم فاقد شواهد علمی است و صرفاً تناظر و تمثیلی ذهنی برای حل مشکل است. این روش نمیتواند علمی به حساب آید. ضمن اینکه اگر کسی بخواهد از طریق میمتیک به مفاهیم خداباورانه بتازد، به طریق مشابه میتوان از این ابزار برای تاختن به خود فرهنگ علمی و نیز اخلاق و موضوعاتی مشابه سود جست؛ به تعبیر دیگر استنباط نتایج همراه با قضاوت در مورد صحت و سقم، اشتباهی معرفتشناسانه است که نباید حتی در فرض پذیرش میمتیک بدان تن داد. این اشتباه دوم داوکینز است که از نظریۀ خود نتایج قضاوتآلوده بر میگیرد.