ام الریاحین_فینال دیالوگ ها در قسمت مزار حضرت خدیجه برای " رابعه " نوشته شده بود. بازیگر متین و جوانِ نقش "رابعه" تازه دوره ی مقدماتی بازیگری را گذرانده بود و اولین تجربه ی بازی اش بود و میدانستم کارگردان، قطعا نمایش نامه را تغییر خواهد داد. رفتم حرم، خیلی محکم گفتم "خانم جان من صحنه های مزار حضرت را میخواهم بازی کنم." خوب یادم است، یک سال پیش. خیلی محکم گفتم. آمدیم برای تمرین. تا بحث فینال شد، توی دلم یک چشمک به حرم زدم که یعنی الان میخواهم مطرح کنم.... مطرح کردم. در لحظه پذیرفته شد. انقدر روی این قسمت تمرکز کرده بودم که برایش دیالوگ های متناسب دست و پا کرده بودم. اجرا کردم(در همان جلسه) مقبول واقع شد. یک راست بعداز تمرین رفتم حرم. گفتم خانم جان قبول شد فقط یک چیز.... "این صحنه خیلی حس و حال و گریه دارد. من حریف نمی شوم." راستش را گفتم، چون در تئاتر "جابر"، سرِ تابوت، تجربه ی چنین صحنه ای داشتم اما دروغ چرا؟ بگیر نگیر داشت. یک وقت هایی حس و حالم درست نبود، اما اینجا نمی شد... تنها بودم توی صحنه، حس و حال در نمی آمد، یعنی فینال خراب شده بود، و فینال خیلی مهم بود. باز محکم گفتم: "خانم جان کار برای مادربزرگتان است، حس و حالش را هم خودتان بدهید." و اجابت شد😭😭😭 بعداز اجرا که مخاطبین تحسین می کردند، من باز توی دلم به حرم چشمک میزدم که یعنی حواسم هست من نبودم.😊 تسلیت باد بر امام عصر، امام مهربانم، سالگرد وفات (شهادت) مادربزرگ عزیزشان. https://eitaa.com/physicist_actor