♥️ 🔰 ◀️ شایعه کرده بودند احمد منافق است. وقتی بهش می‌گفتی، می‌خندید. از دفتر امام خواستندش. نگران بود. می‌گفت: «تو این اوضاع کردستان، چطوری ول کنم و برم؟» بالاخره رفت. وقتی برگشت، از خوشحالی روی پا بند نمی‌شد. نشاندیمش و گفتیم تعریف کند. ـ باورم نمی‌شد برم خدمت امام. امام پرسیدند احمد، به شما می‌گویند منافق هستی؟ گفتم بله، این حرف‌ها رو می‌زنن. سرم را انداختم پایین. امام گفتند برگرد و همان جا که بودی، محکم بایست. راه می‌رفت و می‌گفت: «از امام تأییدیه گرفتم.» @pishro110