صحبت شد باآقا سجاد از زن و بچه و خانواده و علاقه مندی های اعضای خانواده بهم که آقا سجاد شروع کرد به تعریف کردن یه اتفاق... که من بعد شهادتش هر دفعه یادش میفتم میریزم بهم... آقا سجاد گفتن که دختر خانمش چند وقتی پا درد داشته و میلنگیده که دیگه آقا سجاد نگران میشه و دختر خانمشو میبره دکتر... دکترا عکس آزمایش می نویسن ولی جوابی نمیگیرن که قضیه چیه... دیگه دکترا به آقا سجاد میگن ما درمونده شدیم علت رو نمیدونیم... آقا سجاد بهم گفت حتی اسکن هسته ای هم بردیمش خلاصه با مشورت با یکی از پزشکها بردیمش پیش یه روانشناس کودکان دکتر روانشناس با خود آقا سجاد و همسرم محترمه شون صحبت میکنه و همچنین با دختر خانمشون... دختر آقا سجاد فکر کنم الان 5 سالش باشه... خلاصه دکتر از آقا سجاد میپرسه: آقای طاهرنیا خودتون یا خانمتون خدایی نکرده دخترتون رو زدید که آقا سجاد میگه خدا نکنه... بعد میپرسه که خودتون یا خانمتون تو سه چهار ماه گذشته تصادفی اتفاقی واستون نیفتاده که دست و پاتونو بسته باشید و باند پیچی کرده باشید؟ که آقا سجاد و خانمشون گفتن نه که یهو یادم افتاد یکبار تو تمرینات یگان پام یه ذره درد گرفت که یه پنجشنبه جمعه پامو بستم... دکتر گفت جواب لنگ زدن دختر خانمتون آقای طاهرنیا همینه... دخترتون از بسته بودن پای شما سه ماه اینطوری شده... https://eitaa.com/piyroo