افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
نصیحتی به دوستان پس گوش کنید. ای دوستان بدانید که زندگی نه شیرین است و نه مرگ آنقدر تلخ، که انسان شر
گفتنی ها و نوشتنی هایی از زبان شهید علیرضا پژومان آنگاهان که به دنیا آمدم همه می خندیدند و من می گرییدم، پس باید که آنگونه باشم که در وقت مرگم همه بگریند و من بخندم. اسم: گمنام شهرت: آواره شغل: عاشقی جرم: جوانی محل تولد: غم آباد محکوم: به زندگی مدت: پیش از سی سال نام پدر: دریای غم نام مادر: سلطان غم شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن از کنارت می روم اما فراموشم نکن اگر روزی مادر ترا کردم فراموش بدان شمع وجودم گشته خاموش بسوزد آن که خدمت را به پا کرد تمام مادران را چشم به راه کرد از روی تو من همیشه گلشن بودم مادر وز دیدن تو، دو دیده روشن بودم مادر فکر کردم که خدمت دو سال است ندانستم که عمر یک جوان است حاصل از عمر به نادانی گذشت آنچه باقی ماند آنهم به سربازی گذشت در غریبی ناله کردم کسی یادم نکرد در قفس بودم و صیاد آزادم نکرد آنقدر رنج کشیدم ز جهان سیر شدم صورتم گرچه جوان است ولی پیر شدم بیا مادر بکن شیرت حلالم به سربازی می روم شاید نیایم از اون روزی که سربازی بنا شد ستم بر ما نشد، بر مادرا شد خداوندا کی سربازی بنا کرد تموم مادرا رو چشم به راه کرد چرا مادر مرا بیست ساله کردی به این شهر خراب آواره کردی نصیحتی به دوستان پس گوش کنید. ای دوستان بدانید که زندگی نه شیرین است و نه مرگ آنقدر تلخ، که انسان شرافت و وجدان خود را به خاطر آن بفروش برساند دلم دور است و احوالش ندونم کسی خواهم که پیغامش رسونم خداوندا ز مرگم مهلتی ده که دیداری به دیدارش رسونم تقدیم به مادر عزیزم تو آنی و من اینجا بی قرارم دل صبوری تو داری من ندارم به قربان دل صبور تو گردم کبوتر می شوم دورت می گردم https://eitaa.com/piyroo