🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -برای همین میگم مغز تو سرت نیست. اگه بود قبل از اینکه اون دهن گشادتو باز کنی یه کم از مغزت استفاده می کردی. مامان و بابا پشت سرش اومدن تو چشمای مامان یه کم اشکی بود. اه این مامانم که اشکش در مشکشه. من باید گریه کنم که ضایع شدم مامان داره گریه میکنه.با صدای لرزونی گفت: -آبرو نذاشتی برام جلو ارشیا حالا اگه بره بذاره کف دست مامانش. مهرناز نمیگه سوری یه ذره ادب یاد این دخترش نداده. پوزخند زدم. -آهان حالام نگران نظر شاهزاده مهرناز هستین درباره خودتون نه اتفاقی که افتاده. مامان اشکش و با انگشت گرفت و رو به بابا گفت: -می بینی چه زبونی داره. بابا جلو اومد و صاف رفت طرف دستگاه. با وحشت گفتم: -چکار می خواین بکنین؟ بابا بدون حرف از پریز کشیدش واز کمد درش آورد. بعدم لپ تاپم و زد زیر بغلش دیگه داشتم می ترکیدم با ناله گفتم: -بابا! _بابا و زهر مار. تا ده روز نه کامپیوتر نه دستگاه نه اینترنت. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻