🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت پنجاه: بهداشت در حد لالیگا گشنگی یه جوریایی قابل تحمل بود و به مرور معده هامون کوچیک شد و کمتر اذیت می شدیم ، بی خوابی شب و تنگی و مضیقه جای خواب رو هم می شد تا حدودی تو روز جبران کرد، گر چه همیشه مثل معتادا خمار خواب بودیم و حتی یه ساعت خواب راحت نداشتیم، اما دردِ بی درمان، وضعیت وخیم بهداشت بود. ناهار که مقدار کمی برنج بود کف دستمون که آلوده به چرک و خون بود می ریختیم و می خوردیم. حالا بماند که گاهی سهمیه ناهار اندازه یه کف دست بیشتر نبود. در حالی که غرفه ها وسط پادگان نظامی الرشید بود و با دیوارای بلند و سیم خاردار محصور شده بود و دو درِ بزرگ و قلعه مانند که هیچ راه نفوذی نداشتن در ورودی حیاط غرفه ها و ورودی خود غرفه ها قرار داشت، اما بعثیا بخاطر آزار دادن بچه ها، شب تمامی غرفه ها رو قفل می کردن و از دسترسی به آب و توالت محروم بودیم. عده زیادی هم مجروح و مریض داشتیم که تا روز بعد که در توالت ها باز شوند نمی تونستن ساعات طولانی زمستون تحمل کنند و هیچ سطل و حتی پلاستیکی هم برای قضای حاجت ضروری در اختیارمون نبود. توالت سیّاری بنام قُصعه🔻 این بود که بچه ها ناچار بودن از همون ظروف غذا «قُصعه» بعنوان توالت سیار استفاده کنن. شب ظرفا پر از ادرار می شد و صبح که درِ توالتا باز می شد، بچه ها ظرفا رو می بردن و با مختصر آبی می شستن و دوباره با اونا غذا می گرفتیم و می خوردیم. بعضی وقتا آنقدر آب کم بود که فقط عین نجاست برطرف می شد و حتی آب به اندازه تطهیر شرعی ظروف در اختیار نبود. یعنی بهداشت در غرفه های الرشید در حد لالیگا بود. صبح که توالتا باز می شد، با توجه به اینکه پنج شش تا توالت بود و ما نزدیک به پونصد نفر بودیم ساعتها تو صف انتظار بودیم تا بتونیم خودمونو به توالت برسونیم .آب هم بشدت کم و سهمیه بندی بود و لازم بود خودمون رو با شرایط وفق می دادیم و با حداقل آب طهارت مختصری می گرفتیم و خیلی وقتا بدون طهارت برمی گشتیم سرِ جامون. خبری از وضو هم نبود و با همون دستای آلوده و روی کف سیمانی غرفه ها تیمم میکردیم و نمازمون رو می خوندیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨