🚩 سنگر خاطره...
وقتی با خانواده از اهواز بر می گشتیم، نزدیکی های غروب رسیدیم به لشکر. باران تندی هم می آمد. من رفتم دم چادر فرماندهی اجازه بگیرم برویم تو. آقا مهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم گفت: قدمتون روی چشم. فقط باید بیاین توی همین چادر، جای دیگه ای نداریم. صبح که داشتیم راه می افتادیم، توی لشکر گشتم تا آقا مهدی را پیدا کنم. یکی بهم گفت آقا مهدی حالش خوب نیست؛ گفتم چرا؟ گفت دیشب توی چادر جا نبود بخوابد تا یه جای دیگه پیدا کنه زیر بارون موند، سرما خورد...
#سردار_شهید_مهدی_باکری🕊
💠
@sajdeh63