🌷 🌷 . 🌷در کانکس‌های مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرومانده گروهان برنامه برایمان داشت. بی‌سروصدا بیدارم کرد. با شهید حسن رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشویی‌ها تا آبی به سروصورتمان بزنیم و خوابمان بپرد. 🌷شبح لاغری با آستین‌ها و پاچه‌های بالاآمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون این‌که سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشویی‌ها، خواب ازسرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. کف گل‌آلود دستشویی‌ها را برق‌انداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حسین‌علی عرب اردستانی و شهید معزز حسن رنجبر : رزمنده دلاور حاج حسین یکتا 📚 کتاب "مربع‌های قرمز"، (خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @plack31