✨سفر حمید چند روز بیشتر طول نکشید. گفت پیش دوستان عراقی میمانم اگر شد یک سفر 40 روزه هستم و بعد میآیم. گفتم توکل بر خدا. چند روزی گذشت و برگشت.
✨موقعی که آمد فکر کردم منصرف شده است. گفتم حمید به سلامتی آمدی، جریان چیست؟ حرفهایی زد که در طی مصاحبه نمیشود بیان کرد. گفت بابا من برگشتم تا به سوریه بروم. گفتم با چه خاطرجمعی چنین حرفی میزنی؟ گفت بابا به من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم.
✨میگفت یک روز قبل از اذان صبح در بینالحرمین راه میرفتم، بعد اذان به حرم حضرت عباس (ع) رفتم. خیلی دور ضریح خلوت بود. با قمر بنیهاشم (ع) عهد کردم. از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب (س) در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب شوم.
✨مردد بودم اینجا بمانم یا به سوریه بروم. عاجزانه خواستم. در حرم را بسته بودند. ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم، اما الهامی به من شد که دعوت شدم و آقا مرا پذیرفت. حمید گفت بابا شما هم دعا کنید قسمتم شود. خلاصه ورودش به دفاع از حرم حضرت زینب را از قمر بنیهاشم گرفت.
✨دو، سه ماهی گذشت که اسباب رفتنش فراهم شد. شب قبل از رفتنش خانه فضای سنگینی داشت، آنموقع اعزام نیرو آشکار نبود و حفاظتی و امنیتی برخورد میشد. مردم آنچنان نمیدانستند چه خبر است. وقتی حمید شهید شد برادرم گفت جنگ که نیست حمید چرا شهید شد؟ به ما میگفتند چرا به ما نگفتید بدانیم. واقعاً اصرار خودش این بود کسی نفهمد.
✍راوی : پدر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حمید_قاسم_پور
@nahadpnuash