🔸خواب عجیب و مقدسی که تعبیر شد... متن خاطره|خـودش می‌گفت: دو شب هست که خـواب می‌بینم تکفیری‌ها روی سینه‌ام نشستند تا سرم رو جدا کنند. منم فریاد زدم و امام حسین علیه‌السلام اومد و فرمود: نترس! درد نداره... عزیز من! سر تو رو جدا می‌کنند؛ اما دردی حس نخواهی‌ کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو رو در بر خواهند گرفت... چند روز بعد توی عملیاتی زخمی شد و داعشی ها اسیرش کردند. همونطور که توی خواب دیده بود؛ سر از تنش جدا کردند. عزالدینِ بی‌سر فقط هفده سالش بود... 👤خاطره‌ای از زندگی مدافع‌حرم شهید ذوالفقار حسن عزالدین 📚منبع: کتاب خاطرات‌مدافعان‌حرم «انتشارات شهید ابراهیم‌هادی»؛ صفحه ۲۸ با روابط عمومی پلیس میبد همراه باشید 👇👇👇👇👇👇👇 🆔@policemeybod