بسم الله «مارپیچ» دربازی رسانه‌ها و حکومت‌ها، دربد مارپیچی گیرکرده‌ایم. حالا که فکر می‌کنم مثل تمام سال‌های کودکی و نوجوانی و جوانی که عادت کرده بودیم به شهادت یک یا دو یا سه یا اصلا چند جوان فلسطینی، شده‌ایم. هوای مارپیچ سکوت، همه‌مان را گرفته. «چقدر از مرگ گفتن،کمی زندگی را فریاد بزنیم» توی گوش‌هایمان پیچیده. دیگر مثل اول این دوماه، قلبمان با تصاویر فلسطین، درد نمی‌گیرد. اشک‌هایمان خشک شده. مرگ بر اسراییل گفتن‌هایمان از تب و تاب افتاده. دیگر تصویر گزارشگر زن شجاع که وسط بیمارستان المعدانی، آن‌قدر گزارش داد تا از حال رفت، از ذهنمان پاک شده. می‌بینی بازهم داریم بازی می‌خوریم. آری. از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است و دوست این روزهای ما، به شکل مذبوحانه‌ای شده وضع اقتصادی، شده: پیامک واریز یا کسری کارت. شده: فلانی چرا فلان حرف را زد، باید چه کنم!! می‌بینی؟ باز هم دارد یادمان می‌رود شهید بازی بچه‌های فلسطین. دارد عادی می‌شود خبر شهادت روزانه دویست فلسطینی که اغلب همچنان زن و بچه هستند. دیگر شنیدن آمار شانزده هزار نفری شهدای غزه، قلبمان را به تپش وا نمی‌دارد. فریاد وا اسلاما و وا غزتاه! را از نهادمان برنمی‌انگیزد. مایی که فقط به قدر دو ماه، هر روز هفتصد کشته از بیماری فراگیر کرونا می‌دادیم و امید به زندگی را از دست می‌دادیم، حالا نشسته‌ایم و فوقش تعداد شهدای فلسطینی باعث می‌شود سری تکان بدهیم و بگوییم:_آخی. شاید پاری ازما، اخبار را ممنوع کرده باشند یا مثلا فقط اخبار اقتصادی و مثبت را بشنوند تا انرژی منفی قتل و کشتار، روحشان را مجروح نکند! مایی که برای زایمان‌های راحت در بیمارستان‌های برتر، فکر می‌کنیم و برنامه می‌ریزیم؛ چطور می‌خواهیم حال هفت هزار کودک و مادری را بفهمیم که سالهاست پشت دیوارها و فنسهایی مانده‌اند که اسراییلی‌ها کشیده‌اند و هنوز وطنشان را ندیده‌اند؟!! 😔کاش باور داشتیم قرار نبوده این قدر فراموش‌کار باشیم. 😔کاش باور می‌کردیم این غم‌های مقدس، از نوع غم آب و نان نیست که افسردگی بیاورد بلکه شور و شعور و بصیرت می آفریند. کاش تلاش می‌کردیم به خیلی چیزها عادت نکنیم، یکی‌ هم نسل کشی در فلسطین. کاش عمق عجز و اضطرار را ازیاد نمی‌بردیم.. ✍محنا @almohanaa