─┅═༅🍃🌗🍃༅═┅─
🌖◁سپس راوی چنین ادامه می دهد:«عباس آمد و درخواست امام حسین علیه السلام رابا آنان در میان گذاشت عمر بن سعدسکوت کرد و گویا مایل نبود در جنگ،تأخیری رخ دهد. عمر بن حجّاج زبیدی گفت: به خدا قسم! اگر هر کس دیگری چنین درخواستی می کرد، می پذیرفتیم.چگونه از حسین علیه السلام نپذیریم، و حال آنکه او از آل محمّد است.
🌀پس قبول کردند و جنگ، یک روزبه تأخیر افتاد. راوی می گوید: وَباتَالْحُسَینُ علیه السلام وَ اَصْحَابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةِ، وَلَهُمْ دَوِیٌّکَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَاعِدٍ؛حسین علیه السلام و یارانش آن شب را درحالی که زمزمه ای چون زمزمه زنبورعسل، بر اثر دعا و نیایش داشتند، دررکوع و سجود و در حال نشسته به صبح رسانیدند.
─┅═༅1⃣6⃣༅═┅─