🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 قسمت:(۲۸۳) 💢 دسترسی به تلویزیون ایران💢 با مناسب دیدن شرایط و کاهش حساسیت بعثیا به برنامه و فعالیت داخلی اردوگاه، چند نفر از بچه‌های متخصص مدار یکی از تلویزیون‌ها رو باز کردن و برای اولین بار بعد از قریب به چهل و دو ماه از اسارت‌مون چشممون به جمال رهبری و صحنه‌های زیبای ایران افتاد. بچه‌های آسایشگاه ۳‌، موفق شده بودن با دستکاری تلویزیون مدار اونو باز کنن. چون بچه‌ها یه دَست بودن و جاسوسی دیگه در بینمون نبود، راحت به تلویزیون ایران دست پیدا کردیم. اوایل با حفاظت کامل و تنها در آسایشگاه ۳ و گذاشتن نگهبان در دو طرف آسایشگاه فقط اخبار رو می‌دیدیم و تا نگهبانای عراقی میومدن سریع کانال رو می‌بردیم روی عراق. من که مسئول فرهنگی آسایشگاه ۱ بودم، توی ساعات خاصی جام رو با یه نفر عوض می‌کردم و می‌رفتم آسایشگاه ۳، خلاصۀ مهمترین اخبار رو یادداشت می‌کردم و میومدم داخل آسایشگاه یک ِو اخبار رو می‌خوندم. اوایل یه معما شده بود برای بچه‌ها که این اخبار دستِ اول از کجا میاد و منم لو نمی‌دادم ولی کم‌کم دستم رو شد و همه متوجه قضیه باز شدن مدار تلویزیون آسایشگاه سه شدن. بعد از چند روز که وضع بهتر شد و عراقیا که اتفاقی متوجه شده بودن که بچه‌ها دارن تلویزیون ایران رو می‌بینن حساسیت نشون ندادن و حتی توصیه می‌کردن برای خودتون ببینین ولی مواظب باشین فرماندهای ما متوجه نشن که ما رو توبیخ کنن. وقتی فهمیدیم اونام دیگه حساسیت ندارن. تیم بچه‌های فنی دست بکار شدن و مدار تلویزیون همه آسایشگاه‌های بند ۱ رو وا کردن و علاوه بر اخبار، سخنرانی‌های مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) و حتی فیلم‌های سینمایی ایران رو می‌دیدیم. همه شواهد حاکی از اتمام دورۀ طولانی اسارت و باز شدن آغوش وطن بر روی بچه‌ها بود. حقیقت ماجرا این بود که نظام بعثی نمی‌خواست مشکلی توی اردوگاه پیش بیاید و به خاطر گرفتاری که در قضیه اشغال کویت داشت می‌خواست تا انجام تبادل بنوعی آزادی عمل به اسرا بده و یه وقت قضیه‌ای پیش نیاید که باعث بشه مجددا روابطشون با ایران خراب بشه و الّا ماهیت صدام و حزب بعث همون بود که بود. این نرمش و مدار تنها بخاطر شرایط حساسی بود که گرفتار اون شده بودن. این قصه ادامه دارد✅ @pow_ms