دلنوشته یک رزمنده دوران دفاع مقدس..
نه اسب امام زمان دیدیم
نه برای حورالعین جنگیدیم
ما کهنه سربازان جنگ، شاید اکنون *پریشان* باشیم اما *پشیمان* نیستیم.
همان *رزمندگان پیادهایم* که
*سواری* نیاموخته و به *وسوسهی کسب مال و قدرت* نرفته بودیم.
سن ما کم بود ولی هدفی بزرگ داشتیم.
*تعداد ما* در همه هشت سال جنگ، تنها *۳/۵ درصد* جمعیت کشور بود ولی بار دفاع را تا آخر بر دوش داشتیم و *مردانگی را تنها نگذاشتیم*
ما *غارت* را آموزش ندیدیم. رفتیم تا *غیرت* را تجربه کنیم.
اکنون نیز *فریاد* میزنیم که:
این *حرامیان خائن قافلهی اختلاس* از ما نیستند...
این *گرگهای مال مردم خور* و
این *خوارج خرافه پسند* از ما و وصله ی شهیدان ما نیستند.
*ما* نه اسب امام زمان دیدیم و نه به عشق حورالعین رفتیم ولی با ذکر سالار شهیدان، جنگیدیم.
اما امروز *استخوان در گلو* و *خار در چشم*، از حال و روز امروز مردم خوبمان *شرمندهایم*
شرمنده ایم، با صورتی سرخ.
شرمنده ایم، با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و دهلران و ارتفاعات غرب جا مانده است
ای همه ی آنانی که *احساس پاک* را می شناسید!
*ما*، اگر به جبهه نمیرفتیم، با دشمنی که به تلافی قادسیه، برای هلاک مردم و میهن مان، آمده بود، چه می کردیم؟
پس بچههای ما را *به درستی قضاوت* کنید و
حساب اندکی از ما که *آلوده* شدند و *شرافت* خود را فروختند، به پای همه ما ننویسید.
*سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان*
*گر سر برود من نروم از سر پیمان*
*فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد*
*ای خاک مقدس که بود نام تو ایران*
ما هرگز سفیر حضرت مهدی (عج) ، زعیم شیعیان سیدعلی از تبار حسین را تنها نمیگذاریم.
#دهه_فجر
ثامن شهید بابایی
🌼
@pshahidbabayi 🌼