😊
شب یلدای من
عادت هر روزه ام سرکشی به قفسه کتابهاست، برای من کتابهایم حکم
#نوعروسانی را دارند که گاه و بیگاه برای همسرشان عشوه گری می کنند و میخواهند نگاه یار را در نگاهشان گره بزنند و مجبورش کنند دست در زلفان کاغذی شان بکشد و چند صباحی را همنشین گرمابه و گلستانش باشند.
به اقتضا گاه به یک نگاه ساده بسنده میکنم، گاهی بر سر یکی دست نوازش میکشم و چند دقیقه ای هم صحبتش میشوم،گاهی نیز دل به یکی میدهم و آن قدر میگوید و میشنوم که دیگر من هستم که به او محتاجم و مانند صیادی میشوم که دل در گرو صیدش داده و آرام این صید دلربا نزدیک گوشش می آید و با همان لحن شیرینش می گوید:
((تا دل نمیبرم زکسی، دل نمیدهم
صیاد من نخست گرفتار من شود))
این صید یک بار می شود
#گذر_از_رنجهای #تولستوی، یکبار می شود
#مهاتما_گاندی #رولان، یک بار همنشین
#پس_از_بیست سال
#کدیور می شود، یکبار میشود
#آفتاب_در_حجاب #شجاعی که درشب امتحان دانشگاه آنقدر خودنمایی میکند و در گوشم زمزمه میکند که
:
(( در یک دل دو دوست نگنجد))
و مرا مجبور میکند دل از حقوق تجارت بکنم و تا صبح با آفتاب در حجاب همنشین شوم و از گرمای وجودش نور بگیرم.
یکی از این نوعروسان را هر چه چشم ریز می کردم و دست دراز می کردم،دست رد به سینه ام میزد که نه اینک زمانش نیست، تا اینکه امشب که به عادت همیشگی روبروی قفسه ایستاده بودم خودش را نشان داد و لبخندی زد، فهمیدم مقصود حاصل شده.
امشب
#یلدا را در
#تندتر_از_عقربه_ها_حرکت_کن ضرب کردیم و چاشنی تندخوانی را هم اضافه کردیم تا ببینیم غذای دلنشین مان تا صبح آماده می شود یا نه...
📎عضویت در کانال
@puriaraisi