آن که رسیده شأن ربّانی به او شد پناهنده دلم از هر پریشانی به او اهل کفران است هر کس دل بریده از علی داده دست دوستی هر اهل به او چون یکی هستند و نبی! هنگام : گوییا نازل شده آیات قرآنی به او در حریم کرار را ببین داده حق جلّ جلال چه ایوانی به او “کاش با حسابم صاف می شد سال هاست او به من جامی بدهکار است و من جانی به او” مالک ‌‌و مقداد و سلمان و خاک پاش ملتمس بودند در دنیا چه مردانی به او آه طوفان حوادث رنگ نیلی زد به یاس از غم رسیده چشم بارانی به او روضه ها شد باز وقتی یار خود را غسل داد زخم بازو گفت آن شب راز به او... محمدحسین مهدی پناه ◇◇◇◇◇◇◇ @Qassed www.qassed.ir