همین پروپاگاندای اصلاح‌طلبان اهانت به مرجعیت بود هفتم؛ اهانت واقعی به مرجعیت و توهین به آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، همین رفتار اصلاح طلبان در واکنش به نقد سخنان ایشان است. این اهانت به مرجعیت است که تلاش می کنند ماجرا به گونه ای روایت شود که ایشان را وارد بازیهای بچه گانه سیاسی خود کنند تا تصویری مقابل دولت و حتی مقابل رهبر انقلاب از این مرجع عالیقدر شیعه به نمایش بگذارند. نه شخصیت و نه سوابق آیت الله صافی و نه نوع مواجهه هوشمندانه جریان انقلاب این اجازه را به جریان غربگرا نخواهد داد که از این نمد برای خود کلاهی ببافند. دعوای طلبگی هشتم؛ مبنای روشی تحصیل علم در حوزه علمیه، نقد و مباحثه است. بسیاری از اوقات طلاب جوان در درس خارج مراجع، حتی با ادبیات تند و صریح مباحث استاد را به چالش می کشند و استاد هم گاهی با آرامش و گاهی او هم با ادبیات تند پاسخ می دهد. این روش که طی سالیان، منجر به توسعه فقه و رشد علمی طلاب و علما شده آنقدر پذیرفته شده و مقبول است که اصطلاح «دعوای طلبگی» به یک ضرب المثل رایج تبدیل شده است و منظور این است که دو طرف بدون انگیزه های شخصی و غیر اخلاقی تنها بر سر مباحث علمی بحث و جدل می کنند و پس از آن دوباره به عالم رفاقت و دوستی باز می گردند. بنابراین عجیب آن است که جماعتی طلبه و روحانی اصلاح طلب از نقد تند طلبگی عصبانی و مدافع مرجعیت شده اند! نهم؛ چرا جریان غربگرا اینچنین برآشفته و عصبانی شده است؟ جریان غربگرا پس از ناکارآمدی فاجعه‌بار دولتش در حل مشکلات معیشتی مردم که منجر به شکست پروژه استکبارستیزی‌زدایی از انقلاب یا تنش‌زدایی یا همان سازش با آمریکا گردید، ناچار است برای بقاء خود، به امید واهی بازگشت مجدد به صحنه قدرت، دستمایه های عملی، اجتماعی، تئوریک و دینی دست و پا کند. @qmtir1 در عمل امیدشان به شکست خوردن پروژه ها و وعده های دولت رئیسی و زمین خوردن جریان انقلابی است و البته برای رسیدن به این رویا از هیچ کوششی هم دریغ نخواهند کرد. با اظهار نظر آیت الله صافی درباره تعامل با دنیا، این جریان احساس کرد می تواند یک دستمایه دینی تئوریک با پشتوانه اجتماعی مرجعیت برای پروژه کلان خود تدارک ببیند؛ بر همین اساس سخن آیت الله صافی به طور بسیار گسترده در همه رسانه های جریان غربگرا و رسانه های ضد انقلاب به طور ویژه بازتاب پیدا کرد. از سوی دیگر این موضع می توانست به عنوان تقابل مرجعیت با دولت رئیسی روایت شود و برد دیگری برای جریان غربگرا که به دنبال زمین خوردن دولت رئیسی است، رقم بخورد. اما دو مساله جلو تحقق این هدف را گرفت؛ اول اینکه حضرت آیت الله صافی و سوابق ایشان در ضدیت با صهیونیستها و آمریکاییها و همچنین دفاع ایشان از انقلاب، ولایت فقیه و سوابق انقلابی ایشان پیش و پس از انقلاب، ذاتا با پروژه غربگراها همخوانی ندارد و همین مساله می تواند روایت غربگراها از موضع آیت الله صافی را مخدوش و به مسیر حقیقی بازگرداند که همین اتفاق هم تا حدی افتاده است. هر چند هم موضع اخیر حضرت آیت الله صافی با همان استدلالهای مطرح شده در یادداشت انتقادی، موضع واقع بینانه و درستی نبود و هم جریان غربگرا به دنبال القای روایت مطلوب خود از آن موضع بود. دوم اینکه جریان انقلابی که اتصال معنایی، هویتی و مبنایی با مرجعیت دینی دارد، این قابلیت را داراست که در عین حفظ حرمتها، دیدگاههای مراجع را نقد کند و روایت جریان غربگرا از مرجعیت را به چالش بکشد. در نهایت با هیاهو و ایجاد پروپاگاندا و دست گذاشتن روی مساله دروغ هتک و اهانت به مرجعیت، تلاش دارند همان پروژه شکست خورده را از طریق دیگری محقق کنند. خدای وقت نقد و نوشتن همان خدای وقت نمازخواندن است دهم؛ خدا بر درجات مرحوم علامه مصباح بیفزاید که اصول و مبانی کنشگری سیاسی را هم به ما آموخت تا مبادا در دعواهای سیاسی خدا را گم کنیم. به ما آموخت که خشم خود را هم برای خدا خالص کنیم تا خشم مقدس باشد. هم احترام و تواضع در برابر علما را با کرنشهای بی نظیرش در برابر مراجع به ما آموخت و هم صراحت، دقت و عقلانیت در برابر دفاع از مرزهای عقدیتی را. به ما آموخت که خدای سر سجاده وقتی نماز می‌خوانیم همان خدای روی کاغذ و نوک قلم است وقتی می‌نویسیم. خدای وقت تمجید و تعریف همان خدای وقت نقد و سرزنش است و مهدی جمشیدی دانش‌آموخته همین مکتب فکری، سیاسی، اخلاقی است. صفحه 3 ╭┅───┅╮ @qmtir1 ╰┅───┅