لطفا بخوانید از شهیدی که دیر به سید حسن رسید اما رسید... این آقا که عکسش اینجاست اسمش علاء است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید حسن می‌گوید، محمد است. محمد می‌گوید می‌خواهد قصه‌ی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد. علاء یکی از افرادی‌ست که که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمباران‌ها حضور داشت. آنها آن روز در محل بمباران‌ حضور پیدا کردند. تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند. ساعت‌ها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند. اما علاء اصرار داشت که من می‌خواهم بروم پایین، نمی‌خواهم استراحت کنم. گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم. با اینکه علاء سه فرزند دارد. پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت. علاء بیرون نیامد. برنگشت. چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده. علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود. تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت. علاء هم همانجا بی‌ماسک با او رفت و تن بی جانش فریاد «بعد از تو خاک بر سر دنیا» شد. هفهاف بصری هم دیر رسید، به سپاهیان عمر سعد گفت یا ایّهاالجندُ المجَند، أنا الهفهافُ بن المهند، أبغی عیالَ محمّد. خداوندا! تو شاهد باش. ما نیز در این کوچه پس‌کوچه‌ها دنبالیم. تو شاهد باش آمدند آن قوم که دنبال بودند. دیر آمدند اما آخر آمدند... https://eitaa.com/masjedsahebolamr